master of

<hr> فوق لیسانس علوم انسانی (یا علوم و غیره)، کارشناسی (ارشد) در علوم انسانی (یا علوم و غیره)، صاحب درجه ای از دانشگاه که اصولامیتوانددر د انشگاه آموزگاری کند

فوق لیسانس علوم انسانی (یا علوم و غیره)، کارشناسی (ارشد) در علوم انسانی (یا علوم و غیره)، صاحب درجه ای از دانشگاه که اصولامیتوانددر د انشگاه آموزگاری کند

master of arts

master of business administration

<hr> سرپرست جشن، سرپرست مراسم (بزرگداشت یا مهمانی و غیره)، (رادیو و تلویزیون) نمایش گردان، گرداننده ی ((شو))، رئیس تشریفات، متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه

سرپرست جشن، سرپرست مراسم (بزرگداشت یا مهمانی و غیره)، (رادیو و تلویزیون) نمایش گردان، گرداننده ی ((شو))، رئیس تشریفات، متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه

master of ceremonies

master of civil law

master of none

master of nursung

master of science

master parents

master pattern

master plan

master planned

master puppeteer

master ready

master routine

master scene script

master schedule

master shot

master slave

<hr> معنی : هنر، استادی، شاهکار، نازک کاری هنری، هنر نمایی <hr> معانی دیگر : استادی، هنر نمایی، شاهکار، شیرین کاری، شاهکار، کار ماهرانه، هنر، استادی، هنر نمایی، نازک کاری هنری

معنی : هنر، استادی، شاهکار، نازک کاری هنری، هنر نمایی معانی دیگر : استادی، هنر نمایی، شاهکار، شیرین کاری، شاهکار، کار ماهرانه، هنر، استادی، هنر نمایی، نازک کاری هنری

master stroke

master substation

master the mundane

master valve

master warning light

master welding current meter

master words

master workman

master's degree

master's voice

mastercard

masterchef

mastered

<hr> معنی : با استادی <hr> معانی دیگر : سلطه گرا، رئیس ماب، رئیس مابانه، ارباب مانند، استاد، استادانه، ماهر(انه)، چیره دست(انه)

معنی : با استادی معانی دیگر : سلطه گرا، رئیس ماب، رئیس مابانه، ارباب مانند، استاد، استادانه، ماهر(انه)، چیره دست(انه)

masterful

<hr> آمرانه، بطور تحکم آمیز، ریاست مابانه، خود سرانه

آمرانه، بطور تحکم آمیز، ریاست مابانه، خود سرانه

masterfully

mastering

masterlist

masterman

<hr> معنی : فکر بکر، دارای نبوغ فکری، ابداع کردن <hr> معانی دیگر : مغز متفکر، سلسله جنبان، پیشگام، بانی بودن یا شدن، سلسله جنبان شدن، دارای نبوه فکری، فکر بزرگ، کله عالی، عقل کل

معنی : فکر بکر، دارای نبوغ فکری، ابداع کردن معانی دیگر : مغز متفکر، سلسله جنبان، پیشگام، بانی بودن یا شدن، سلسله جنبان شدن، دارای نبوه فکری، فکر بزرگ، کله عالی، عقل کل

mastermind

masterminding

<hr> معنی : شاهکار، کار استادانه، کار بینظیر <hr> معانی دیگر : کار استاد

معنی : شاهکار، کار استادانه، کار بینظیر معانی دیگر : کار استاد

masterpiece

masterpiece of

masterpieces

<hr> ادگار لی مسترز (شاعر امریکایی)

ادگار لی مسترز (شاعر امریکایی)

masters

masters cup

masters degree

<hr> معنی : اربابی <hr> معانی دیگر : حکمرانی، سلطه، فرمانروایی، برتری، تفوق، چیرگی، مهارت، چیره دستی، خبرگی

معنی : اربابی معانی دیگر : حکمرانی، سلطه، فرمانروایی، برتری، تفوق، چیرگی، مهارت، چیره دستی، خبرگی

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران