nothing special

nothing to declare

<hr> بی رابطه با، نامربوط به، بی ربط به

بی رابطه با، نامربوط به، بی ربط به

nothing to do with

<hr> آسان (است)، اشکال ندارد، مثل آب خوردن

آسان (است)، اشکال ندارد، مثل آب خوردن

nothing to it

nothing to sneeze at

nothing to write home

<hr> غیرجالب توجه، پیش پا افتاده، آنچه که آش دهان سوزی نیست

غیرجالب توجه، پیش پا افتاده، آنچه که آش دهان سوزی نیست

nothing to write home about

nothing ventured

<hr> تا مخاطره نکنی به جایی نخواهی رسید، هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد

تا مخاطره نکنی به جایی نخواهی رسید، هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد

nothing ventured nothing gained

nothing wrong

nothing's in my way

<hr> عدم وجود، نهستی، نیستی، هیچی، مرگ، خلا، تهی بودن، تهی مندی، هیچ بودن، ناچیزی، بی اهمیتی، چیز نابوده

عدم وجود، نهستی، نیستی، هیچی، مرگ، خلا، تهی بودن، تهی مندی، هیچ بودن، ناچیزی، بی اهمیتی، چیز نابوده

nothingness

notic

noticable

<hr> معنی : خبر، توجه، اعلان، اگهی، اطلاع، اخطار، دیدن، ملاحظه کردن، شناختن، ملتفت شدن <hr> معانی دیگر : (به ویژه در روزنامه) آگهی، آگهداد، اطلاعیه، دقت، نظر، آگاهی، هشدار، اخطاریه (به ویژه اخطاریه ی تخلیه ی خانه یا فسخ قرارداد)، پیش آگهی، اشاره کردن به، ذکر کردن، توضیح (اضافی) دادن، نقد ادبی (کوتاه) نوشتن، دریافتن، مشاهده کردن، مورد ملاحظه قرار دادن، مورد توجه قرار دادن، توجه کردن به، احترام گذاشتن، محل گذاشتن، اعتنا کردن، تواضع، سلام و تعارف، نقد مختصر کتاب یا نمایشنامه (و غیره)، هنرسنجه

معنی : خبر، توجه، اعلان، اگهی، اطلاع، اخطار، دیدن، ملاحظه کردن، شناختن، ملتفت شدن معانی دیگر : (به ویژه در روزنامه) آگهی، آگهداد، اطلاعیه، دقت، نظر، آگاهی، هشدار، اخطاریه (به ویژه اخطاریه ی تخلیه ی خانه یا فسخ قرارداد)، پیش آگهی، اشاره کردن به، ذکر کردن، توضیح (اضافی) دادن، نقد ادبی (کوتاه) نوشتن، د

notice

<hr> صفحه ای که روی آن آگهی می چسبانند، تخته اعلانات

صفحه ای که روی آن آگهی می چسبانند، تخته اعلانات

notice board

notice bomb

notice for airman

notice of

notice of appropriation

notice of demand for arbitration shall be filed

notice of intent

notice of readiness

notice period

<hr> معنی : ظاهر، برجسته، قابل توجه، قابل ملاحضه <hr> معانی دیگر : چشمگیر، شایان توجه، شاینده، محسوس

معنی : ظاهر، برجسته، قابل توجه، قابل ملاحضه معانی دیگر : چشمگیر، شایان توجه، شاینده، محسوس

noticeable

<hr> بطور قابل ملاحظه، چنانکه بتوان دید، بطور برجسته یا معلوم

بطور قابل ملاحظه، چنانکه بتوان دید، بطور برجسته یا معلوم

noticeably

noticed

notices

notices sth

noticing

notificatioc ofice

<hr> معنی : خبر، تذکر، اطلاع، اخطار، اگاهسازی <hr> معانی دیگر : آگهداد، گزارش

معنی : خبر، تذکر، اطلاع، اخطار، اگاهسازی معانی دیگر : آگهداد، گزارش

notification

notification area

notification process

notifications

<hr> معنی : اعلام کردن، اخطار کردن، اگاهی دادن، اگاه ساختن، اعلام داشتن <hr> معانی دیگر : اطلاع دادن، خبردادن، آگاه کردن، آگهداد کردن، اخطاریه فرستادن

معنی : اعلام کردن، اخطار کردن، اگاهی دادن، اگاه ساختن، اعلام داشتن معانی دیگر : اطلاع دادن، خبردادن، آگاه کردن، آگهداد کردن، اخطاریه فرستادن

notify

notifying

noting

noting that

noting with satisfaction

<hr> معنی : اندیشه، خیال، عقیده، ادراک، مفهوم، فکر، تصور، خاطر، خاطره، نظریه، پندار <hr> معانی دیگر : تصویر مغزی، عقیده ی کلی، انگاشت، اندیشه ی مبهم، وهم، هوس، نظر، باور، اعتقاد، برداشت، منظور، نقشه، چشم دید، مقصود، قصد، نیت، فکری

معنی : اندیشه، خیال، عقیده، ادراک، مفهوم، فکر، تصور، خاطر، خاطره، نظریه، پندار معانی دیگر : تصویر مغزی، عقیده ی کلی، انگاشت، اندیشه ی مبهم، وهم، هوس، نظر، باور، اعتقاد، برداشت، منظور، نقشه، چشم دید، مقصود، قصد، نیت، فکری

notion

<hr> معنی : اندیشه، ادراک، تصور، نظریه <hr> معانی دیگر : تصوری، ذهنی، نظری، موهوم، خیالی، انگاشتی، فکر، فکری

معنی : اندیشه، ادراک، تصور، نظریه معانی دیگر : تصوری، ذهنی، نظری، موهوم، خیالی، انگاشتی، فکر، فکری

واژه های حرف "n" - پیشنهاد کاربران