pass up opportunities

pass water

pass wind

pass with flying colors

pass with flying colour

pass with flying colours

<hr> معنی : قابل قبول، قابل عبور، گذرپذیر، عبور کردنی <hr> معانی دیگر : (شاگرد یا ورقه ی امتحانی و غیره) قابل قبول، متوسط، (مسکوک و غیره) رایج، قابل گذاشتن در جریان، (لایحه و غیره) قابل تصویب

معنی : قابل قبول، قابل عبور، گذرپذیر، عبور کردنی معانی دیگر : (شاگرد یا ورقه ی امتحانی و غیره) قابل قبول، متوسط، (مسکوک و غیره) رایج، قابل گذاشتن در جریان، (لایحه و غیره) قابل تصویب

passable

passad away

<hr> معنی : راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب <hr> معانی دیگر : مهاجرت، کوچ، گذرش، گذشت، گذشتن، اجازه ی عبور، مسافرت (به ویژه سفر دریایی)، هزینه ی سفر، پول بلیط، وسیله ی عبور، مجرا، آبراه، راه، بازارچه، سرسرا، تالار ورودی، هال، (نوشته) قطعه، چند سطر، (پزشکی) کارکردن مزاج، (موسیقی) قطعه ی کوتاه، سپری شدن

معنی : راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب معانی دیگر : مهاجرت، کوچ، گذرش، گذشت، گذشتن، اجازه ی عبور، مسافرت (به ویژه سفر دریایی)، هزینه ی سفر، پول بلیط، وسیله ی عبو

passage

passage carnet

passage grave

passage of bill

passagen werk

passages

<hr> معنی : راهرو، گذرگاه، عبور، معبر، غلام گردش، محل عبور <hr> معانی دیگر : دالان، گذرگاه، راهرو

معنی : راهرو، گذرگاه، عبور، معبر، غلام گردش، محل عبور معانی دیگر : دالان، گذرگاه، راهرو

passageway

<hr> علوم مهندسى : واگن مسافرى ورزش : شاهین وحشى جوان را هنگام مهاجرت گرفتن

علوم مهندسى : واگن مسافرى ورزش : شاهین وحشى جوان را هنگام مهاجرت گرفتن

passanger

passata

passbook savings accounts

passcodi

<hr> دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده، کهنه مسلک، گذشته

دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده، کهنه مسلک، گذشته

passe

passe by

<hr> گذرنده از همه جا، عبور دهنده از همه جا، کلید همه ی قفل ها، شاه کلید، جا عکسی

گذرنده از همه جا، عبور دهنده از همه جا، کلید همه ی قفل ها، شاه کلید، جا عکسی

passe partout

passed

passed away

passed by

passed into

passed on

passed out

passed over

passed through

passed upon

passedway

passeggiata

<hr> معنی : مسافر، رونده، گذرگر، مسافرتی <hr> معانی دیگر : سرنشین، پی سپار، گشتور، رهگیر، (نادر) رهرو، رهنورد، رهی، پیاده، عابر

معنی : مسافر، رونده، گذرگر، مسافرتی معانی دیگر : سرنشین، پی سپار، گشتور، رهگیر، (نادر) رهرو، رهنورد، رهی، پیاده، عابر

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران