pierced ear

pierced ears

pierced nose

<hr> معنی : پر سر و صدا <hr> معانی دیگر : 1- خلنده، آژنده، سوراخ کننده 2- نافذ، هناینده، تیز، بلند، کرکننده، تیزبین، مافذ، سورا&nbsp;کننده

معنی : پر سر و صدا معانی دیگر : 1- خلنده، آژنده، سوراخ کننده 2- نافذ، هناینده، تیز، بلند، کرکننده، تیزبین، مافذ، سورا کننده

piercing

piercing cry

piercing observation

piercing scream

pierite

pierogi

piers

pies discalzos

<hr> معنی : پارسا <hr> معانی دیگر : (آلمان - سده های 17 و 18) هوادار پیروی هر چه بیشتر از کلیسا و عقاید لوتر (luther)، پای تیست، وابسته به پرهیز گاری

معنی : پارسا معانی دیگر : (آلمان - سده های 17 و 18) هوادار پیروی هر چه بیشتر از کلیسا و عقاید لوتر (luther)، پای تیست، وابسته به پرهیز گاری

pietist

<hr> معنی : پارسایی، تقوا، تقوی، خداترسی <hr> معانی دیگر : (سخن یا عمل) پارسا منشانه، کار تقوا آمیز، دینداری، پرهیزکاری، زهد، عشق به والدین، خویشاوند دوستی، صله ی ارحام، پرهیز گاری

معنی : پارسایی، تقوا، تقوی، خداترسی معانی دیگر : (سخن یا عمل) پارسا منشانه، کار تقوا آمیز، دینداری، پرهیزکاری، زهد، عشق به والدین، خویشاوند دوستی، صله ی ارحام، پرهیز گاری

piety

piezoelectric semiconductor

piezoelectric transducer

piezoelectric vibrator

<hr> برق فشاری، پیزو الکتریک، برق بلوری

برق فشاری، پیزو الکتریک، برق بلوری

piezoelectricity

piezomagnetism

piezoresistive

piezoresistivity

<hr> معنی : خنازیر، گراز، خوک، ادم حریص و کثیف، قالب ریختهگری، مثل خوک رفتار کردن، خوک زاییدن <hr> معانی دیگر : (خودمانی) زن شلخته، (خودمانی) آدم پررو، پر مدعا، بی معرفت، (معمولا با: it) مثل خوک زندگی کردن، در کثافت زیستن، (با: out) پرخوری کردن، تا خرخره خوردن، لمباندن، خوک (به ویژه نوع اهلی آن از گونه ی sus scrofa)، کاس، گوشت خوک (بیشتر می گویند: pork یا pig meat)، آدم خوک صفت، پر خور، آزمند، کثیف، چاق، (فلزکاری) شوشه، شمش چدن، چدن خام (pig iron هم می گویند)، قالب چدن ریزی، (خودمانی) پاسبان، پلیس، (ماده خوک) بچه کردن (بیشتر می گویند: to litter)

معنی : خنازیر، گراز، خوک، ادم حریص و کثیف، قالب ریختهگری، مثل خوک رفتار کردن، خوک زاییدن معانی دیگر : (خودمانی) زن شلخته، (خودمانی) آدم پررو، پر مدعا، بی معرفت، (معمولا با: it) مثل خوک زندگی کردن، در کثافت زیستن، (با: out) پرخوری کردن، تا خرخره خوردن، لمباندن، خوک (به ویژه نوع اهلی آن از گونه ی sus 

pig in a poke

<hr> معنی : اهن خام، لخته اهن، اهن توده، اهن کوره قالگری <hr> معانی دیگر : چدن خام، شمش چدن، آهن لخته، آهن خام

معنی : اهن خام، لخته اهن، اهن توده، اهن کوره قالگری معانی دیگر : چدن خام، شمش چدن، آهن لخته، آهن خام

pig iron

pig of one self

pig off

<hr> (خودمانی) پرخوری، تا خرخره خوردن (pig-out هم می نویسند)

(خودمانی) پرخوری، تا خرخره خوردن (pig-out هم می نویسند)

pig out

pig sick

pigalle

pigen

<hr> معنی : ترسو، دختر جوان، محبوبه، کبوتر، ساده وگول خور <hr> معانی دیگر : مسئولیت، وظیفه، کار، کفتر (تیره ی columbidae از راسته ی columbiformes)، رجوع شود به: clay pigeon، دختر، زن جوان، (خودمانی) آدم گولو، زود باور، هالو، گوشت کبوتر

معنی : ترسو، دختر جوان، محبوبه، کبوتر، ساده وگول خور معانی دیگر : مسئولیت، وظیفه، کار، کفتر (تیره ی columbidae از راسته ی columbiformes)، رجوع شود به: clay pigeon، دختر، زن جوان، (خودمانی) آدم گولو، زود باور، هالو، گوشت کبوتر

pigeon

<hr> (گرفتن پول آدم هالو که به او امید سود فراوان داده اند) گوش بری

(گرفتن پول آدم هالو که به او امید سود فراوان داده اند) گوش بری

pigeon drop

<hr> معنی : طبقه، لانه کبوتر، خانه کبوتران، جعبه مخصوص نامه ها، کاغذ دان، سوراخ، طبقه بندی کردن، خانه خانه کردن <hr> معانی دیگر : خانک بندی کردن، (در جاکاغذی یا خانک و غیره) قرار دادن، رده بندی کردن، به بعد موکول کردن، به تعویق انداختن، به فراموشی سپردن، کنار گذاشتن، (در کبوترخانه) سوراخ کبوتر، کفتر لانه، (در میز تحریر و غیره) خانه، نامه دان، جا کاغذی، قفسه، خانه قفسه، لانه کبوتر، خانه، کاغذدان

معنی : طبقه، لانه کبوتر، خانه کبوتران، جعبه مخصوص نامه ها، کاغذ دان، سوراخ، طبقه بندی کردن، خانه خانه کردن معانی دیگر : خانک بندی کردن، (در جاکاغذی یا خانک و غیره) قرار دادن، رده بندی کردن، به بعد موکول کردن، به تعویق انداختن، به فراموشی سپردن، کنار گذاشتن، (در کبوترخانه) سوراخ کبوتر، کفتر لانه، (در

pigeonhole

pigeonhole principle

pigeonholed

pigeonholes

pigeonholing

pigeonite

pigeons

<hr> معنی : جای کثیف، خوک دان، لانه خوک <hr> معانی دیگر : خوکدان (رجوع شود به: pigpen)

معنی : جای کثیف، خوک دان، لانه خوک معانی دیگر : خوکدان (رجوع شود به: pigpen)

piggery

piggies

pigging out

<hr> بچه خوک، خوکچه، خوک مانند، خوک صفت (piggie هم می نویسند)، خوک بچه

بچه خوک، خوکچه، خوک مانند، خوک صفت (piggie هم می نویسند)، خوک بچه

piggy

piggy backing

<hr> معنی : قللک <hr> معانی دیگر : قلک

معنی : قللک معانی دیگر : قلک

piggy bank

piggy wiggy

piggy – back

<hr> معنی : واگن مسطح، پرپشت یاشانه سوار شدن، برپشت خود سوار کردن، کول کردن، کول <hr> معانی دیگر : (بار یا کودک را) بر پشت خود حمل کردن، قلمدوش کردن، بر دوش بردن، کولی، بر دوش گیری، (حمل تریلر و گنجانه های کالا و کامیون با ترن - حمل یک وسیله ی نقلیه با وسیله ی نقلیه ی دیگر) دوش بری، کول گیری، دوش بری کردن، کول گیری کردن، واگن مسطح ویژه حمل اتومبیل وغیره

معنی : واگن مسطح، پرپشت یاشانه سوار شدن، برپشت خود سوار کردن، کول کردن، کول معانی دیگر : (بار یا کودک را) بر پشت خود حمل کردن، قلمدوش کردن، بر دوش بردن، کولی، بر دوش گیری، (حمل تریلر و گنجانه های کالا و کامیون با ترن - حمل یک وسیله ی نقلیه با وسیله ی نقلیه ی دیگر) دوش بری، کول گیری، دوش بری کردن، کو

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران