plug accessible

plug and play

plug away

plug away at

plug away at a task

plug flow

<hr> معنی : فهمیدن، به برق وصل کردن، به پریز زدن، دوشاخه را بسیم برق وصل کردن <hr> معانی دیگر : دو شاخه را به پریز زدن

معنی : فهمیدن، به برق وصل کردن، به پریز زدن، دوشاخه را بسیم برق وصل کردن معانی دیگر : دو شاخه را به پریز زدن

plug in

plug in hybrid

plug in the ac adapter to the device

plug into

plug it in

plug on

plug out

plug reef

plug thread

plug type dezincification

plug up

plug valve

plug weld

plugboard

pluge

pluggable

plugged

plugged in

plugged up

plugger

plugging

pluggy

plughole

plugs

<hr> معنی : الو، گوجه، آلو، الوی برقانی، کار یا چیز دلچسب <hr> معانی دیگر : (در صورت استعمال در کیک و غیره) کشمش، (گیاه شناسی) درخت آلو (جنس prunus از خانواده ی rose)، (میوه ی این درخت) آلو، آلوچه، (رنگ) قرمز مایل به آبی، رنگ آلویی، ارغوانی، دلخواه، دلپسند، (شغل) راحت و آسان و پر درآمد

معنی : الو، گوجه، آلو، الوی برقانی، کار یا چیز دلچسب معانی دیگر : (در صورت استعمال در کیک و غیره) کشمش، (گیاه شناسی) درخت آلو (جنس prunus از خانواده ی rose)، (میوه ی این درخت) آلو، آلوچه، (رنگ) قرمز مایل به آبی، رنگ آلویی، ارغوانی، دلخواه، دلپسند، (شغل) راحت و آسان و پر درآمد

plum

plum cake

plum job

<hr> (خوراک) پودینگ کشمش، پودینگ الوچه

(خوراک) پودینگ کشمش، پودینگ الوچه

plum pudding

plum syrup

plum water ice

<hr> معنی : پرهای زینتی <hr> معانی دیگر : (پرنده) بال و پر، پرها، پر وبال، پرشاهین

معنی : پرهای زینتی معانی دیگر : (پرنده) بال و پر، پرها، پر وبال، پرشاهین

plumage

<hr> معنی : ژرف پیما، شاقول عمودی، گلوله سربی، عمود بودن، درست، عمودی، لوله کشی کردن، با شاقول ازمودن، ژرف یابی کردن، عمق پیمودن، عمودیقرار دادن، شاقولی افتادن، با سرب مهر و موم کردن، عینا، بطور عمودی، عمودا <hr> معانی دیگر : راست، صاف، هج، هچ، مستقیم، قائم، کاملا، تماما، پاک، بکلی، دقیقا، عدل، (با شاغول راست بودن یا عمق چیزی را سنجیدن) شاغول کردن، راست نمایی کردن، ژرفایابی کردن، درک کردن، به کنه چیزی پی بردن، دریافتن، پلمب کردن، وزنه ی شاغول (که در انتهای ریسمان شاغول یا plumb line قرار دارد)، گلوله ی شاغول (plumb bob هم می گویند)، شاغول، عمود کردن، هچ کردن، با سرب سنگین کردن، وزنه ی سربی افزدون به، n :ژرف پیما

معنی : ژرف پیما، شاقول عمودی، گلوله سربی، عمود بودن، درست، عمودی، لوله کشی کردن، با شاقول ازمودن، ژرف یابی کردن، عمق پیمودن، عمودیقرار دادن، شاقولی افتادن، با سرب مهر و موم کردن، عینا، بطور عمودی، عمودا معانی دیگر : راست، صاف، هج، هچ، مستقیم، قائم، کاملا، تماما، پاک، بکلی، دقیقا، عدل، (با شاغول راست

plumb

<hr> به ته چیزی رسیدن، به پایین ترین جا رسیدن، به حضیض رسیدن

به ته چیزی رسیدن، به پایین ترین جا رسیدن، به حضیض رسیدن

plumb the depths of

plumb weight

plumbed

<hr> معنی : لوله کش <hr> معانی دیگر : لوله کش

معنی : لوله کش معانی دیگر : لوله کش

plumber

<hr> معنی : سرب کاری، لوله کشی خانه ها <hr> معانی دیگر : لوله کشی، لوله های ساختمانی، عمل لوله کشی، مساحی

معنی : سرب کاری، لوله کشی خانه ها معانی دیگر : لوله کشی، لوله های ساختمانی، عمل لوله کشی، مساحی

plumbing

plumbing pipes

<hr> معنی : پر، تل، ارایش دادن، بالیدن، با پر اراستن <hr> معانی دیگر : شهپر، پر بزرگ، شاهپر، بزرگ پر، پر زینتی، پر (خوش نما)، توده ی پر، کاکل، (دود یا گرد و خاک یا ابر و غیره) ستون، (به خود) بالیدن، تفاخر کردن، نازیدن، دود کردن، ستون وارمتصاعد شدن، رجوع شود به: plumage، (زیست شناسی) زایده ی پری، زایده ی پر مانند، پر سانه، جایزه، ارزانه، پردار کردن، پر درآوردن، (پرنده) پر خود را تمیز و آراسته کردن، پر ارایشی، پر کلاه زنان

معنی : پر، تل، ارایش دادن، بالیدن، با پر اراستن معانی دیگر : شهپر، پر بزرگ، شاهپر، بزرگ پر، پر زینتی، پر (خوش نما)، توده ی پر، کاکل، (دود یا گرد و خاک یا ابر و غیره) ستون، (به خود) بالیدن، تفاخر کردن، نازیدن، دود کردن، ستون وارمتصاعد شدن، رجوع شود به: plumage، (زیست شناسی) زایده ی پری، زایده ی پر ما

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران