sarasso

sarayu

sarbanes oxley act

<hr> معنی : سرزنش، ریشخند، لطیفه، طعنه، زهر خنده، سخن طعنه امیز <hr> معانی دیگر : کنایه، گوشه (و کنایه)، گوشه زنی، لاغ، گلک، گواژه، خریش، متلک

معنی : سرزنش، ریشخند، لطیفه، طعنه، زهر خنده، سخن طعنه امیز معانی دیگر : کنایه، گوشه (و کنایه)، گوشه زنی، لاغ، گلک، گواژه، خریش، متلک

sarcasm

<hr> معنی : طعنه امیز، نیش دار، زهرخندهدار <hr> معانی دیگر : طعنه آمیز، کنایه آمیز (رجوع شود به: sarcasm)، اهل طعنه زنی، کنایه زن

معنی : طعنه امیز، نیش دار، زهرخندهدار معانی دیگر : طعنه آمیز، کنایه آمیز (رجوع شود به: sarcasm)، اهل طعنه زنی، کنایه زن

sarcastic

sarcastic remark

sarcastically

sarcoblast

sarcocele

sarcocornia ambigua

sarcocystis calchasi

sarcolemma

sarcolemmic

sarcoline

<hr> معنی : تومور بدخیم بافت پیوندی، تومور بدخیم نسج همبند، تومور سرطانی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) گوشت آمو، چنگار گوشتی، سرطان گوشت یا بافت همبند، سارکوم

معنی : تومور بدخیم بافت پیوندی، تومور بدخیم نسج همبند، تومور سرطانی معانی دیگر : (پزشکی) گوشت آمو، چنگار گوشتی، سرطان گوشت یا بافت همبند، سارکوم

sarcoma

sarcoma survival

sarcomagenesis

sarcomastigophora

sarcopenia

sarcophagi

<hr> معنی : تابوت، تابوت سنگ اهکی <hr> معانی دیگر : قبر یا تابوت از سنگ یکپارچه، قبر سنگی، تابوت سنگی، گوشتخوار

معنی : تابوت، تابوت سنگ اهکی معانی دیگر : قبر یا تابوت از سنگ یکپارچه، قبر سنگی، تابوت سنگی، گوشتخوار

sarcophagus

sarcoplasm

sarcoplasmic

sarcotesta

sardines

sardines in a can

sardonically

sare

<hr> جان سارجنت (نقاش آمریکایی)

جان سارجنت (نقاش آمریکایی)

sargent

saria

sarina

saring your presence

sarlak

sarok

sarot

sarothrura ayresi

sars

sart

sarte

<hr> معنی : عضله خیاطه <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) ماهیچه ی دوزندگی، عضله ی خیاطه

معنی : عضله خیاطه معانی دیگر : (کالبدشناسی) ماهیچه ی دوزندگی، عضله ی خیاطه

sartorius

sarurn

sarye

sasau

<hr> معنی : کمربند، ارسی، حمایل نظامی و غیره، پنجره گلخانه، حمایل زدن، پنجره گذاردن <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی) شال کمر، شال حمایل، حمایل، قاب پنجره یا در (که شیشه در آن قرار می گیرد)، پنجره ی شیشه دار، پنجره ی بالا و پایین رو، پنجره ی لغزنده، عمامه، قاب دورشیشه در یاپنجره که شامل میله های چوبی بین شیشه ها نیز میباشد

معنی : کمربند، ارسی، حمایل نظامی و غیره، پنجره گلخانه، حمایل زدن، پنجره گذاردن معانی دیگر : (از ریشه ی عربی) شال کمر، شال حمایل، حمایل، قاب پنجره یا در (که شیشه در آن قرار می گیرد)، پنجره ی شیشه دار، پنجره ی بالا و پایین رو، پنجره ی لغزنده، عمامه، قاب دورشیشه در یاپنجره که شامل میله های چوبی بین شیش

sash

sash brace

<hr> طناب لنگر (که از افتادن پنجره ی لغزنده جلوگیری می کند)

طناب لنگر (که از افتادن پنجره ی لغزنده جلوگیری می کند)

واژه های حرف "s" - پیشنهاد کاربران