پیشنهاد کاربران

satisfying one's hunger

satisfyingly

satistical

satistically

satistied

satisty

sativa

sativum

satnav

satoshi nakamoto

<hr> معنی : خود رای، ساتراپ، استاندار قدیم ایران <hr> معانی دیگر : (پارسی باستان)، استاندار (در ایران باستان)

معنی : خود رای، ساتراپ، استاندار قدیم ایران معانی دیگر : (پارسی باستان)، استاندار (در ایران باستان)

satrap

<hr> (ژاپنی)، سفالینه ی ژاپنی، پرتقال کوچک و پوست شل

(ژاپنی)، سفالینه ی ژاپنی، پرتقال کوچک و پوست شل

satsuma

satsumas

satter

sattledown

sattlement value

satue

saturan

<hr> معنی : سیر کردن، اغشتن، اشباع کردن <hr> معانی دیگر : سیرا کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، انباردن، آغشتن، خیس کردن یا شدن، (شیمی) اشباع کردن یا شدن، اشتباه کردن

معنی : سیر کردن، اغشتن، اشباع کردن معانی دیگر : سیرا کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، انباردن، آغشتن، خیس کردن یا شدن، (شیمی) اشباع کردن یا شدن، اشتباه کردن

saturate

<hr> معنی : خیس، اشباع شده، سیر شده <hr> معانی دیگر : سیرا، سیرا شده، مالامال، سرشار، انبارده، آبچکان، (رنگ) مخلوط نشده با سفید، بی سفید، رنگ ناب، (شیمی) سیرشده

معنی : خیس، اشباع شده، سیر شده معانی دیگر : سیرا، سیرا شده، مالامال، سرشار، انبارده، آبچکان، (رنگ) مخلوط نشده با سفید، بی سفید، رنگ ناب، (شیمی) سیرشده

saturated

saturated colour

saturated fat

saturated fatty acid

saturated vapour

<hr> معنی : اشباع <hr> معانی دیگر : سیراسازی، سیرایی، مالامالی، سرشاری، انباردگی، آغشته سازی، میزان خلوص رنگ، (رنگ) نابی، بیژگی

معنی : اشباع معانی دیگر : سیراسازی، سیرایی، مالامالی، سرشاری، انباردگی، آغشته سازی، میزان خلوص رنگ، (رنگ) نابی، بیژگی

saturation

saturation deficit

saturation flow

saturation flux density

saturation headway

saturation induction

saturation intensity

saturation magnetization

saturation polarization

saturation scale

saturation tourism

<hr> معنی : روز شنبه <hr> معانی دیگر : شنبه (مخفف: sat یا s یا sa)

معنی : روز شنبه معانی دیگر : شنبه (مخفف: sat یا s یا sa)

saturday

saturday night

satured

<hr> معنی : خورشید، زحل، خدای بذر کاری <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی روم) ساتورن (خدای کشاورزی که یونانی ها به او cronus می گفتند)، (نجوم) کیوان، کیوان، نام پدر ژوپیطر، رب النوع زمان، عیاشی، هرزگی، زمان هرزگی وعیاشی

معنی : خورشید، زحل، خدای بذر کاری معانی دیگر : (اسطوره ی روم) ساتورن (خدای کشاورزی که یونانی ها به او cronus می گفتند)، (نجوم) کیوان، کیوان، نام پدر ژوپیطر، رب النوع زمان، عیاشی، هرزگی، زمان هرزگی وعیاشی

saturn

saturn nebula

satyriasic

<hr> معنی : شدت شبق، نعوظ یا شدت حس شهوت در مرد <hr> معانی دیگر : (در مرد) شبق مفرط، میل بیمارگونه به جماع مکرر

معنی : شدت شبق، نعوظ یا شدت حس شهوت در مرد معانی دیگر : (در مرد) شبق مفرط، میل بیمارگونه به جماع مکرر

satyriasis

satyricon

satyromaniac

satır

sau paulo

<hr> معنی : خورش، چاشنی، سوس، رب، اب خورش، جاشنی غذا، خوش مزه کردن، چاشنی زدن به، نم زدن <hr> معانی دیگر : (خوراک پردازی) سس، شیره، شکلات آبسان (که روی بستنی می ریزند)، خوشاب، میوه ی پخته، طعم افزا، مزه آور، (مجازی) علاقه انگیز، (محلی) سبزی خوردن، (عامیانه) گستاخی، پررویی، روی زیاد، سس یا چاشنی زدن، مزه دار کردن، خوش طعم کردن، گستاخی کردن، پر رویی کردن، پیش جوابی کردن، حاضر جوابی کردن

معنی : خورش، چاشنی، سوس، رب، اب خورش، جاشنی غذا، خوش مزه کردن، چاشنی زدن به، نم زدن معانی دیگر : (خوراک پردازی) سس، شیره، شکلات آبسان (که روی بستنی می ریزند)، خوشاب، میوه ی پخته، طعم افزا، مزه آور، (مجازی) علاقه انگیز، (محلی) سبزی خوردن، (عامیانه) گستاخی، پررویی، روی زیاد، سس یا چاشنی زدن، مزه دار ک

sauce

<hr> معنی : قابلمه، ماهی تابه، روغن دان، کماجدان <hr> معانی دیگر : دیگچه ی دسته دراز

معنی : قابلمه، ماهی تابه، روغن دان، کماجدان معانی دیگر : دیگچه ی دسته دراز

واژه های حرف "s" - پیشنهاد کاربران