<hr> انواع سیل های کرانه ی غربی کانادا و ایالات متحده (رجوع شود به: seal)

انواع سیل های کرانه ی غربی کانادا و ایالات متحده (رجوع شود به: seal)

sea lion

sea lions

sea locked state

sea mile

sea mist

sea monster

sea of difference

sea of love life

sea of love lige

sea orchin

sea reach

sea resort

sea salt

sea salt nucleus

sea sickness

sea skimming

sea smoke

sea surface topography

sea wood

<hr> معنی : کف دریا، بستر اقیانوس <hr> معانی دیگر : ته دریا، دریا بستر

معنی : کف دریا، بستر اقیانوس معانی دیگر : ته دریا، دریا بستر

seabed

<hr> معنی : بوسیله کشتی حمل شده، دریا برد، حمل شده از راه دریا <hr> معانی دیگر : دریابرد (در برابر: هوابرد airborne)

معنی : بوسیله کشتی حمل شده، دریا برد، حمل شده از راه دریا معانی دیگر : دریابرد (در برابر: هوابرد airborne)

seaborne

seabrids

seaburgh

seadream

seadrome

<hr> معنی : ملوان، دریا نورد، بحر پیما <hr> معانی دیگر : ناوی

معنی : ملوان، دریا نورد، بحر پیما معانی دیگر : ناوی

seafarer

<hr> معنی : دریا نوردی <hr> معانی دیگر : دریانورد، ملوان، دریاگرد، شغل ملوانی

معنی : دریا نوردی معانی دیگر : دریانورد، ملوان، دریاگرد، شغل ملوانی

seafaring

seafellow

seafloor

<hr> معنی : غذای دریایی، غذاهای مرکب از جانوران دریایی <hr> معانی دیگر : خوراک دریایی (ماهی و میگو و صدف و غیره)، غذاهای مرکب از جانوران دریایی مثل خرچنگ وغیره

معنی : غذای دریایی، غذاهای مرکب از جانوران دریایی معانی دیگر : خوراک دریایی (ماهی و میگو و صدف و غیره)، غذاهای مرکب از جانوران دریایی مثل خرچنگ وغیره

seafood

seafront promenade

<hr> معنی : دریا نورد، دریا پیما <hr> معانی دیگر : دریارو

معنی : دریا نورد، دریا پیما معانی دیگر : دریارو

seagoing

seagrass

seagulls

seahore

<hr> معنی : گراز ماهی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) اسب دریایی (ماهی تیره ی syngnathidae راسته ی gasterosteiformes از جنـس hippocampus)، رجوع شود به:walrus، افسانه روم موجود افسانه ای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده، گراز ماهی

معنی : گراز ماهی معانی دیگر : (جانور شناسی) اسب دریایی (ماهی تیره ی syngnathidae راسته ی gasterosteiformes از جنـس hippocampus)، رجوع شود به:walrus، افسانه روم موجود افسانه ای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده، گراز ماهی

seahorse

seak

seakeeping

<hr> معنی : خاتم، سوگند ملایم، خوک ابی، گوساله ماهی، تضمین، مهر، نشان، بستن، بتونه کاری کردن، مهر زدن، درزگیری کردن، مهر و موم کردن، مهر کردن، محکم چسباندن، صحه گذاشتن <hr> معانی دیگر : لاک و مهر، مهر و موم، علامت، تایید، تضمین (اصالت یا خوبی هر چیز)، تعهد، پیمان، صحه، تصدیق، راست یافت، تمبر زینتی (که هنگام کریسمس و غیره روی پاکت یا بسته می چسبانند)، (با مهر و موم کردن یا با نوار چسب و غیره) بستن، محکم کردن، (سر پاکت و غیره را) چسباندن، تصدیق کردن، (درستی یا اصالت و غیره ی چیزی را) تایید کردن، تضمین کردن، راست یافت کردن، صحه گذاردن، معتبر کردن، (به طور قاطع) تعیین کردن، معین کردن، شناختن، قطعی کردن، کاملا مسدود کردن، غیر قابل نفوذ کردن، بی رخنه کردن، کیپ کردن، رخنه گیری کردن، آب بندی کردن، (برای غیر قابل نفوذ کردن هر چیز مثلا چوب) بتانه کردن، آسترمالی کردن، زاماسکه مالیدن، انگشتر مهردار، سیم و مهر سربی، پلمب، پلمب کردن، جلوگیر، بند، شیر (آب یا هوا یا گاز)، رخنه بند، درزگیر، (برق) دو شاخه را در پریز قرار دادن، (جانور شناسی) سیل (تیره های otariidae و phocidae - بومی دریاهای سردسیر یا معتدل)، خوک آبی، فک، خز سیل، چرم سیل

معنی : خاتم، سوگند ملایم، خوک ابی، گوساله ماهی، تضمین، مهر، نشان، بستن، بتونه کاری کردن، مهر زدن، درزگیری کردن، مهر و موم کردن، مهر کردن، محکم چسباندن، صحه گذاشتن معانی دیگر : لاک و مهر، مهر و موم، علامت، تایید، تضمین (اصالت یا خوبی هر چیز)، تعهد، پیمان، صحه، تصدیق، راست یافت، تمبر زینتی (که هنگام ک

seal

seal chamber

seal coat

seal gas

seal grupe

seal in

<hr> (در مورد کالا) مهر تضمین، مهر تایید

(در مورد کالا) مهر تضمین، مهر تایید

seal of approval

seal of exellence

<hr> معنی : محاصره کردن، مهر و موم کردن <hr> معانی دیگر : توسط پلیس محاصره کردن، ممنوع الورود کردن

معنی : محاصره کردن، مهر و موم کردن معانی دیگر : توسط پلیس محاصره کردن، ممنوع الورود کردن

واژه های حرف "s" - پیشنهاد کاربران