رضایت نامه

رضخ

رضع

<hr> مترادف رضوان : ارم، بهشت، جنان، جنت، خلد، فردوس، مینو، خشنودی، رضامندی، پذیرش، قبول <hr> برابر پارسی : بهشت، پردیس، باغ، گلستان

مترادف رضوان : ارم، بهشت، جنان، جنت، خلد، فردوس، مینو، خشنودی، رضامندی، پذیرش، قبول برابر پارسی : بهشت، پردیس، باغ، گلستان

رضوان

رضوی

رضی

رضیع

رطب

<hr> برابر پارسی : پیاله

رطل

رطل کشیدن

<hr> مترادف رطوبت : تری، نمداری، نمناکی <hr> متضاد رطوبت : خشکی <hr> برابر پارسی : نم، خیس

مترادف رطوبت : تری، نمداری، نمناکی متضاد رطوبت : خشکی برابر پارسی : نم، خیس

رطوبت

رعات

رعاع

رعاف

رعایا

<hr> مترادف رعایت : احترام، ادب، اعتنا، بزرگداشت، پاس، تکریم، توجه، حرمت، مراعات، مراقبت، ملاحظه، نگرش، وقع، چرانیدن <hr> برابر پارسی : پاس، پایش، پیش روگیری، نگهداری، نگهداشتنِ

مترادف رعایت : احترام، ادب، اعتنا، بزرگداشت، پاس، تکریم، توجه، حرمت، مراعات، مراقبت، ملاحظه، نگرش، وقع، چرانیدن برابر پارسی : پاس، پایش، پیش روگیری، نگهداری، نگهداشتنِ

رعایت

<hr> مترادف رعب : بیم، پروا، ترس، جبن، سطوت، صولت، واهمه، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت <hr> برابر پارسی : بیم، هراس، باک، دلهره، ترس

مترادف رعب : بیم، پروا، ترس، جبن، سطوت، صولت، واهمه، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت برابر پارسی : بیم، هراس، باک، دلهره، ترس

رعب

<hr> مترادف رعد : آسمان غره، تندر، غرش، کنور <hr> متضاد رعد : آذرخش <hr> برابر پارسی : تُندر، تندر، بانگ ابر

مترادف رعد : آسمان غره، تندر، غرش، کنور متضاد رعد : آذرخش برابر پارسی : تُندر، تندر، بانگ ابر

رعد

رعدآسا

<hr> مترادف رعداسا : ( رعدآسا ) تندرآسا، تندروار، غران، غرش کنان

مترادف رعداسا : ( رعدآسا ) تندرآسا، تندروار، غران، غرش کنان

رعداسا

رعده

<hr> مترادف رعشه : ارتعاش، تشنج، لرز، لرزش، لرزه، لقوه <hr> برابر پارسی : لرزه، لرزش

مترادف رعشه : ارتعاش، تشنج، لرز، لرزش، لرزه، لقوه برابر پارسی : لرزه، لرزش

رعشه

<hr> برابر پارسی : خوش اندام، زیبا

برابر پارسی : خوش اندام، زیبا

رعناء

رعنایی

رعونت

رعی

<hr> مترادف رعیت : برزگر، روستایی، تبعه <hr> برابر پارسی : دهوند، شهروند، کشاورز

مترادف رعیت : برزگر، روستایی، تبعه برابر پارسی : دهوند، شهروند، کشاورز

رعیت

رغ

رغادت

رغام

رغایب

<hr> مترادف رغبت : آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس <hr> برابر پارسی : میل، گرایش، خواستاری

مترادف رغبت : آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس برابر پارسی : میل، گرایش، خواستاری

رغبت

رغد

<hr> برابر پارسی : وارون، برابر

برابر پارسی : وارون، برابر

رغم

<hr> برابر پارسی : دوستار، خواهنده، خواهان

برابر پارسی : دوستار، خواهنده، خواهان

رغیب

رغیف

<hr> مترادف رف : سکو، طاقچه

رف

رفاء

رفات

رفاده

رفاغ

رفاق

<hr> مترادف رفاقت : دمسازی، دوستی، مرافقت، مودت، ولا، همدلی، همدمی، همراهی، هموثاقی، یاری <hr> متضاد رفاقت : عداوت <hr> برابر پارسی : دوستی، همدلی، یاری

مترادف رفاقت : دمسازی، دوستی، مرافقت، مودت، ولا، همدلی، همدمی، همراهی، هموثاقی، یاری متضاد رفاقت : عداوت برابر پارسی : دوستی، همدلی، یاری

رفاقت

<hr> مترادف رفاه : آسایش، آسودگی، بهبود، ترفه، ترفیه، تنعم، راحتی، شادکامی، نازپروردگی، نعیم <hr> برابر پارسی : آسودگی، بهزیستی، فراخ زیستی، آسایش

مترادف رفاه : آسایش، آسودگی، بهبود، ترفه، ترفیه، تنعم، راحتی، شادکامی، نازپروردگی، نعیم برابر پارسی : آسودگی، بهزیستی، فراخ زیستی، آسایش

رفاه

<hr> مترادف رفت و امد : ( رفت وآمد ) آمدوشد، ترافیک، تردد، عبورومرور

مترادف رفت و امد : ( رفت وآمد ) آمدوشد، ترافیک، تردد، عبورومرور

واژه های حرف "ر" - فرهنگ معین