صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد
بخش یاب
بخشایش
بخشایشگر
بخشاینده
بخشایندگی
بخشبخش
بخشدار
بخشش
بخشش پذیر
بخشم اورنده
بخشنامه
بخشنامه کردن
بخشنامه، بخشنامه
بخشنده
بخشندگی
بخشنودی
بخشودن
بخشوده
بخشوده از حقوق گمرکی
بخشودگی
بخشپذیر
بخشی
بخشی از عضله یا مغز
بخشی از غذا
بخشیاب
بخشیدن
بخشیدن به
بخشیدنی
بخشیدگی
بخشیزه
بخشیزه کردن
بخصوص
بخط قرمز نوشتن یا چاپ کردن
بخط مستقیم
بخط کردن
بخطا زدن
بخطر انداختن
بخل
بخل ورزیدن
بخو
بخواب رفتن
بخوبر
بخوبی
بخود انحصار دادن
بخود بالیدن
بخود بستن
بخود بسته
بخود متوجه کردن
بیشتر