زفافی

<hr> مترادف زفت : بخیل، لئیم، ممسک، بداخلاق، بدعنق، ترشرو، خشن، ستیزه خو | ستبر، سفت، شدید، قوی، هنگفت، پر، لبالب، مالامال، بسیار، مومیایی

مترادف زفت : بخیل، لئیم، ممسک، بداخلاق، بدعنق، ترشرو، خشن، ستیزه خو | ستبر، سفت، شدید، قوی، هنگفت، پر، لبالب، مالامال، بسیار، مومیایی

زفت

<hr> مترادف زفتی : خشونت، درشت، زمختی، ستبر، فربه، امساک، بخل، خست، لئامت

مترادف زفتی : خشونت، درشت، زمختی، ستبر، فربه، امساک، بخل، خست، لئامت

<hr> مترادف زلال : پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا <hr> برابر پارسی : آب گوارا، خوشگوار، گواراب

مترادف زلال : پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا برابر پارسی : آب گوارا، خوشگوار، گواراب

<hr> مترادف زلت : خطا، گناه، لغزش <hr> برابر پارسی : لغزش، گناه، کاستکاری

مترادف زلت : خطا، گناه، لغزش برابر پارسی : لغزش، گناه، کاستکاری

<hr> مترادف زلزله : پس لرزه، زمین لرزه <hr> برابر پارسی : زمین لرزه، بومهن

مترادف زلزله : پس لرزه، زمین لرزه برابر پارسی : زمین لرزه، بومهن

<hr> مترادف زلف : بشک، جعد، شعر، طره، کاکل، گلاله، گیسو، گیس، مو

مترادف زلف : بشک، جعد، شعر، طره، کاکل، گلاله، گیسو، گیس، مو

<hr> مترادف زله : بستوه، بیچاره، خسته، درمانده، مستاصل

مترادف زله : بستوه، بیچاره، خسته، درمانده، مستاصل

<hr> مترادف زمام : افسار، دهانه، عنان، لجام، لگام، مهار <hr> برابر پارسی : لگام، دهنه، پیشوایی، رهبری

مترادف زمام : افسار، دهانه، عنان، لجام، لگام، مهار برابر پارسی : لگام، دهنه، پیشوایی، رهبری

<hr> مترادف زمامدار : پیشوا، رئیس، سیاستمدار، صندید، مهتر

مترادف زمامدار : پیشوا، رئیس، سیاستمدار، صندید، مهتر

<hr> مترادف زمان : دوران، روزگار، زمانه، دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام، فرصت، مجال، وقت، مدت، موعد

مترادف زمان : دوران، روزگار، زمانه، دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام، فرصت، مجال، وقت، مدت، موعد