مجهز به وسایل کامل

<hr> برابر پارسی : سازوبرگ دادن، آراستن، فراهم کردن

برابر پارسی : سازوبرگ دادن، آراستن، فراهم کردن

مجهز ساختن

<hr> مترادف مجهز شدن : تجهیزشدن، آماده شدن

مترادف مجهز شدن : تجهیزشدن، آماده شدن

مجهز شدن

مجهز و اراسته

<hr> مترادف مجهز کردن : تجهیز کردن، آماده کردن، مهیا ساختن

مترادف مجهز کردن : تجهیز کردن، آماده کردن، مهیا ساختن

مجهز کردن

مجهز کننده

<hr> مترادف مجهول : پوشیده، گمنام، مکتوم، ناشناسا، ناشناخته، ناشناس، نامشخص، نامعلوم، ندانسته <hr> متضاد مجهول : معلوم <hr> برابر پارسی : ناشناخته، نادانسته، ناپیدا

مترادف مجهول : پوشیده، گمنام، مکتوم، ناشناسا، ناشناخته، ناشناس، نامشخص، نامعلوم، ندانسته متضاد مجهول : معلوم برابر پارسی : ناشناخته، نادانسته، ناپیدا

مجهول

<hr> مترادف مجهول الهویه : گمنام، ناآشنا، ناشناخته <hr> متضاد مجهول الهویه : شناخته، شناخته شده، معلوم الحال <hr> برابر پارسی : ناشناس، بی نام و نشان، گمنام، ناشناخت

مترادف مجهول الهویه : گمنام، ناآشنا، ناشناخته متضاد مجهول الهویه : شناخته، شناخته شده، معلوم الحال برابر پارسی : ناشناس، بی نام و نشان، گمنام، ناشناخت

مجهول الهویه

مجهولالحال

مجهولالهویه

<hr> مترادف مجوز : اجازه، پته، پروانه، جواز <hr> برابر پارسی : پروانه، دستور، روادید

مترادف مجوز : اجازه، پته، پروانه، جواز برابر پارسی : پروانه، دستور، روادید

مجوز

<hr> مترادف مجوس : زردتشتی، زردشتی، گبر، مغ، آتش پرست، مجوسی <hr> برابر پارسی : مَگوگ، مغ، آتش پرست

مترادف مجوس : زردتشتی، زردشتی، گبر، مغ، آتش پرست، مجوسی برابر پارسی : مَگوگ، مغ، آتش پرست

مجوس

مجوسی

<hr> مترادف مجوف : پوک، توخالی، میان تهی <hr> متضاد مجوف : توپر <hr> برابر پارسی : کاواک، میان تهی، پوک

مترادف مجوف : پوک، توخالی، میان تهی متضاد مجوف : توپر برابر پارسی : کاواک، میان تهی، پوک

مجوف

مجوف کردن

<hr> مترادف مجید : بزرگوار، بلندمرتبه، شریف، فخیم، گرامی، عالی، عالی قدر <hr> برابر پارسی : گرامی، بزرگ، بلند پایه

مترادف مجید : بزرگوار، بلندمرتبه، شریف، فخیم، گرامی، عالی، عالی قدر برابر پارسی : گرامی، بزرگ، بلند پایه

مجید

<hr> مترادف مجیر : پشتیبان، حامی، دستگیر، فریادرس، مدافع، پناه دهنده، غوث

مترادف مجیر : پشتیبان، حامی، دستگیر، فریادرس، مدافع، پناه دهنده، غوث

مجیر

<hr> مترادف مجیز : تملق، چاپلوسی، چرب زبانی

مترادف مجیز : تملق، چاپلوسی، چرب زبانی

مجیز

<hr> مترادف مجیز گفتن : چاپلوسی کردن، تملق گفتن، چرب زبانی کردن

مترادف مجیز گفتن : چاپلوسی کردن، تملق گفتن، چرب زبانی کردن

مجیز گفتن

<hr> مترادف مجیزگو : چاپلوس، چرب زبان، متملق، مداهنه گر

مترادف مجیزگو : چاپلوس، چرب زبان، متملق، مداهنه گر

مجیزگو

<hr> مترادف مجیزگویی : تملق، چاپلوسی، چرب زبانی، مداهنه گری

مترادف مجیزگویی : تملق، چاپلوسی، چرب زبانی، مداهنه گری

مجیزگویی

<hr> مترادف محابا : احتیاط، اندیشه، باک، بیم، پروا، ترس، ملاحظه، واهمه، جانبداری، طرفداری، محابات

مترادف محابا : احتیاط، اندیشه، باک، بیم، پروا، ترس، ملاحظه، واهمه، جانبداری، طرفداری، محابات

محابا

<hr> مترادف محابا داشتن : احتیاط کردن، ملاحظه کردن، فروگذار کردن

مترادف محابا داشتن : احتیاط کردن، ملاحظه کردن، فروگذار کردن

محابا داشتن

<hr> مترادف محابات : یاری کردن، طرفداری کردن، ناحق کردن، جانبداری ناعادلانه کردن، میل به ناحق کردن، احتیاط کردن، ملاحظه کردن، فروگذاشتن، احتیاط، ملاحظه، پروا

مترادف محابات : یاری کردن، طرفداری کردن، ناحق کردن، جانبداری ناعادلانه کردن، میل به ناحق کردن، احتیاط کردن، ملاحظه کردن، فروگذاشتن، احتیاط، ملاحظه، پروا

محابات

<hr> مترادف محاجه : خصومت، خصومت ورزی، دشمنی، استدلال، برهان، جدل، مباحثه، حجت آوردن، دلیل آوردن، استدلال کردن، خصومت ورزیدن

مترادف محاجه : خصومت، خصومت ورزی، دشمنی، استدلال، برهان، جدل، مباحثه، حجت آوردن، دلیل آوردن، استدلال کردن، خصومت ورزیدن

محاجه

<hr> مترادف محاجه کردن : استدلال کردن، مباحثه کردن، حجت آوردن، جدل کردن، بگومگو کردن، خصومت ورزیدن، دشمنی کردن

مترادف محاجه کردن : استدلال کردن، مباحثه کردن، حجت آوردن، جدل کردن، بگومگو کردن، خصومت ورزیدن، دشمنی کردن

محاجه کردن

<hr> مترادف محادثه : تکلم، سخن گویی، بایکدیگر تکلم کردن، بایکدیگرسخن گفتن

مترادف محادثه : تکلم، سخن گویی، بایکدیگر تکلم کردن، بایکدیگرسخن گفتن

محادثه

<hr> مترادف محاذات : محاذی، مقابل، موازات، هم پا <hr> برابر پارسی : رودررویی

مترادف محاذات : محاذی، مقابل، موازات، هم پا برابر پارسی : رودررویی

محاذات

<hr> مترادف محاذی : روبرو، رویارو، مقابل، موازی

مترادف محاذی : روبرو، رویارو، مقابل، موازی

محاذی

<hr> مترادف محارب : پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزم آور، رزم پوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما ، ستیزه جو، یاغی علیه حکومت اسلامی <hr> متضاد محارب : مصلح <hr> برابر پارسی : جنگجو، رزمجو، پیکارجو

مترادف محارب : پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزم آور، رزم پوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما ، ستیزه جو، یاغی علیه حکومت اسلامی متضاد محارب : مصلح برابر پارسی : جنگجو، رزمجو، پیکارجو

محارب

<hr> مترادف محاربه : آرزم، پرخاش، پیکار، جنگ، حرب، رزم، ستیزه، کشتار، نبرد <hr> متضاد محاربه : صلح، آشتی <hr> برابر پارسی : جنگ

مترادف محاربه : آرزم، پرخاش، پیکار، جنگ، حرب، رزم، ستیزه، کشتار، نبرد متضاد محاربه : صلح، آشتی برابر پارسی : جنگ

محاربه

<hr> مترادف محارست : پاسداری، حراست، حفظ، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهبانی، نگهداری

مترادف محارست : پاسداری، حراست، حفظ، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهبانی، نگهداری

محارست

<hr> مترادف محارست کردن : مواظبت کردن، محافظت کردن، حراست کردن

مترادف محارست کردن : مواظبت کردن، محافظت کردن، حراست کردن

محارست کردن

<hr> مترادف محارم : آشنایان، دمسازان، رازداران ، محرم ها، منسوبین <hr> متضاد محارم : بیگانگان، نامحرمان <hr> برابر پارسی : نزدیکان، خویشان

مترادف محارم : آشنایان، دمسازان، رازداران ، محرم ها، منسوبین متضاد محارم : بیگانگان، نامحرمان برابر پارسی : نزدیکان، خویشان

محارم

<hr> مترادف محاسب : آمارگر، حسابدار، شمارنده <hr> برابر پارسی : آمارگر، اَیارگر، شمارگر

مترادف محاسب : آمارگر، حسابدار، شمارنده برابر پارسی : آمارگر، اَیارگر، شمارگر

محاسب

محاسبات

محاسباتی

<hr> مترادف محاسبه : احتساب، ارزیابی، حسابداری، شمارش، حساب کردن، شمردن <hr> برابر پارسی : سنجش، سنجیده، شمارش، برآورد، رایانش، شمردن

مترادف محاسبه : احتساب، ارزیابی، حسابداری، شمارش، حساب کردن، شمردن برابر پارسی : سنجش، سنجیده، شمارش، برآورد، رایانش، شمردن

محاسبه

محاسبه اشتباه

محاسبه ای

<hr> مترادف محاسبه شدن : حساب شدن، به حساب آمدن، لحاظ شدن، بررسی شدن، ارزیابی شدن

مترادف محاسبه شدن : حساب شدن، به حساب آمدن، لحاظ شدن، بررسی شدن، ارزیابی شدن

محاسبه شدن

محاسبه عددی

محاسبه نمودن

محاسبه پذیر

<hr> مترادف محاسبه کردن : حساب کردن، شمردن، به حساب آوردن، لحاظ کردن، بررسی کردن، ارزیابی کردن <hr> برابر پارسی : رایاندن

مترادف محاسبه کردن : حساب کردن، شمردن، به حساب آوردن، لحاظ کردن، بررسی کردن، ارزیابی کردن برابر پارسی : رایاندن

محاسبه کردن

<hr> مترادف محاسن : ریش، لحیه، احسان ها، حسنات، حسن ها، خوبی ها، فضایل، مناقب، نیکویی ها، نیکی ها <hr> متضاد محاسن : سیئات <hr> برابر پارسی : خوبی ها، نیکی ها، زیبایی ها، ریش

مترادف محاسن : ریش، لحیه، احسان ها، حسنات، حسن ها، خوبی ها، فضایل، مناقب، نیکویی ها، نیکی ها متضاد محاسن : سیئات برابر پارسی : خوبی ها، نیکی ها، زیبایی ها، ریش

محاسن

<hr> مترادف محاصره : احاطه، حصر، شهربند، محاصرت، محاط، محصور <hr> برابر پارسی : دورگیری

مترادف محاصره : احاطه، حصر، شهربند، محاصرت، محاط، محصور برابر پارسی : دورگیری

واژه های حرف "م" - مترادف و متضاد