مترادف و متضاد

کمیسر

<hr> مترادف کمیسیون : انجمن، کمیته، حق العمل، مزد <hr> برابر پارسی : انجمن

مترادف کمیسیون : انجمن، کمیته، حق العمل، مزد برابر پارسی : انجمن

کمیسیون

<hr> مترادف کمین : بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه، ترصد، مخفی شدن، کمترین، کوچکترین، ناتمام، ناقص، پست، حقیر، دون <hr> برابر پارسی : پنهان، گوش به زنگ، خود نهانیدن، بزنگاه، پنهان شدن

مترادف کمین : بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه، ترصد، مخفی شدن، کمترین، کوچکترین، ناتمام، ناقص، پست، حقیر، دون برابر پارسی : پنهان، گوش به زنگ، خود نهانیدن، بزنگاه، پنهان شدن

کمین

کمین کردن

<hr> مترادف کمینه : حداقل، دست کم، کمتر، این بنده، اینجانب، حقیر، رهی <hr> متضاد کمینه : بیشینه، حداکثر، مهینه

مترادف کمینه : حداقل، دست کم، کمتر، این بنده، اینجانب، حقیر، رهی متضاد کمینه : بیشینه، حداکثر، مهینه

کمینه

کمینه ساختن

کمینه سازی

کمینه کردن

<hr> مترادف کمینگاه : کمین، کمینگه، مرصاد، مکمن، نخیزگاه، دزدگاه، بزنگاه

مترادف کمینگاه : کمین، کمینگه، مرصاد، مکمن، نخیزگاه، دزدگاه، بزنگاه

کمینگاه

<hr> مترادف کمیک : خنده دار، مسخره، مضحک <hr> متضاد کمیک : تراژدی

مترادف کمیک : خنده دار، مسخره، مضحک متضاد کمیک : تراژدی

کمیک

<hr> مترادف کنا : عامل، فاعل، کنشگر، کننده <hr> متضاد کنا : قابل، محل، منفعل

مترادف کنا : عامل، فاعل، کنشگر، کننده متضاد کنا : قابل، محل، منفعل

کنا

<hr> مترادف کنار : پهلو، جانب، ساحل، سو، ضلع، طرف، قبل، کران، کرانه، ور، جفت، جنب، جوار، حاشیه، گوشه، مجاور، آغوش، بر، بغل، پهلو، پای، لب، لبه، جدا، منفصل | سدر

مترادف کنار : پهلو، جانب، ساحل، سو، ضلع، طرف، قبل، کران، کرانه، ور، جفت، جنب، جوار، حاشیه، گوشه، مجاور، آغوش، بر، بغل، پهلو، پای، لب، لبه، جدا، منفصل | سدر

کنار

کنار امدن با

کنار بستر

کنار جاده

کنار دریا

کنار دوزخ

کنار رفتن

کنار رود

کنار زدن

کنار کشتی

کنار کشیدن

کنار گذاردن

کنار گذاشتن

کنار یا لبه کشتی

<hr> مترادف کناره : پهلو، جانب، حاشیه، دامن، ساحل، طرف، کرانه، کران، گوشه، لبه

مترادف کناره : پهلو، جانب، حاشیه، دامن، ساحل، طرف، کرانه، کران، گوشه، لبه

کناره

<hr> مترادف کناره جویی : اجتناب، احتراز، اعتزال، دوری، دوری گزینی، کناره گیری، گوشه گیری

مترادف کناره جویی : اجتناب، احتراز، اعتزال، دوری، دوری گزینی، کناره گیری، گوشه گیری

کناره جویی

کناره دار کردن

کناره لاستیک اتومبیل

کناره گرفتن

کناره گرفتن از

<hr> مترادف کناره گیر : عزلت نشین، گوشه گیر، معتزل، معتکف

مترادف کناره گیر : عزلت نشین، گوشه گیر، معتزل، معتکف

کناره گیر

<hr> مترادف کناره گیری : اعتزال، اعتکاف، دوری، عزلت، کناره جویی، استعفا، تقاعد

مترادف کناره گیری : اعتزال، اعتکاف، دوری، عزلت، کناره جویی، استعفا، تقاعد

کناره گیری

کناره گیری کردن

کناره گیری کردن از

کنارهجویی

کنارهگیر

کنارهگیری

<hr> مترادف کناس : چاهک روب، زباله کش، سرگین کش، مستراح روب، هاری

مترادف کناس : چاهک روب، زباله کش، سرگین کش، مستراح روب، هاری

کناس

<hr> مترادف کنام : بیشه، چراگاه، کمینگاه، لانه

مترادف کنام : بیشه، چراگاه، کمینگاه، لانه

کنام

<hr> مترادف کنایه : استعاره، تلمیح، مجاز، اشاره، ایما، تعریض، رمز، طعن، گوشه <hr> برابر پارسی : گوشه زدن، سخن پهلودار

مترادف کنایه : استعاره، تلمیح، مجاز، اشاره، ایما، تعریض، رمز، طعن، گوشه برابر پارسی : گوشه زدن، سخن پهلودار

کنایه

کنایه آمیز

<hr> مترادف کنایه امیز : ( کنایه آمیز ) اشاره وار، تعریض گونه، رمزآمیز

مترادف کنایه امیز : ( کنایه آمیز ) اشاره وار، تعریض گونه، رمزآمیز

کنایه امیز

کنایه ای

کنایه دار

کنایه زدن

کنایهآمیز

<hr> مترادف کنایی : استعاری، اشاری، مجازی

مترادف کنایی : استعاری، اشاری، مجازی

واژه های حرف "ک" - مترادف و متضاد