<hr> معنی : تماما، کاملا، روی هم، جمعا، بطور اکمل <hr> معانی دیگر : کلا، سرتاسر، تمام و کمال

معنی : تماما، کاملا، روی هم، جمعا، بطور اکمل معانی دیگر : کلا، سرتاسر، تمام و کمال

wholly

<hr> معنی : که، چه کسی، به چه کسی، چه کسی را، کسیکه، ان کسی که <hr> معانی دیگر : کی را، که را، چه شخصی، که او را، که با او، که آنها را، که با آنها، را که، آن، آنها، (حالت مفعولی: who)، حالت مفعولی ضمیر who

معنی : که، چه کسی، به چه کسی، چه کسی را، کسیکه، ان کسی که معانی دیگر : کی را، که را، چه شخصی، که او را، که با او، که آنها را، که با آنها، را که، آن، آنها، (حالت مفعولی: who)، حالت مفعولی ضمیر who

whom

<hr> معنی : با صدای بلند ضربت زدن <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، زدن، کوفتن، (سخت) شکست دادن، صدای زدن یا کوفتن: ترق، دنگ، دام، صدای ضربت بلند

معنی : با صدای بلند ضربت زدن معانی دیگر : (عامیانه)، زدن، کوفتن، (سخت) شکست دادن، صدای زدن یا کوفتن: ترق، دنگ، دام، صدای ضربت بلند

whomp

<hr> معنی : قیام کردن، بسرعت تهیه کردن، بهم انداختن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) تند مهیا کردن، به سرعت آماده کردن، برانگیختن

معنی : قیام کردن، بسرعت تهیه کردن، بهم انداختن معانی دیگر : (عامیانه) تند مهیا کردن، به سرعت آماده کردن، برانگیختن

whomp up

<hr> معنی : هر کس که <hr> معانی دیگر : صورت مفعولی whoso، بهر کسیکه

معنی : هر کس که معانی دیگر : صورت مفعولی whoso، بهر کسیکه

whomso

<hr> معنی : هر انکس <hr> معانی دیگر : (حالت مفعولی: whosoever) هر کس که، هر آن کس که، هر که، هر کی، صورت مفعولی ضمیر whosoever

معنی : هر انکس معانی دیگر : (حالت مفعولی: whosoever) هر کس که، هر آن کس که، هر که، هر کی، صورت مفعولی ضمیر whosoever

whomsoever

<hr> معنی : فریاد، ضجه، صدای بلند مثل سرفه، صدای سیاهسرفه، صدای جغد و مانند آن، فریاد کردن <hr> معانی دیگر : غریو، هورا، (صدای جغد و غیره) هو، هو کشیدن، هورا کشیدن، فریادزدن، بانگ زدن، غریویدن، (سیاه سرفه) صدای خس خس در پایان سرفه، (صدای) شهیق، صدای جغد و مانند ان

معنی : فریاد، ضجه، صدای بلند مثل سرفه، صدای سیاهسرفه، صدای جغد و مانند آن، فریاد کردن معانی دیگر : غریو، هورا، (صدای جغد و غیره) هو، هو کشیدن، هورا کشیدن، فریادزدن، بانگ زدن، غریویدن، (سیاه سرفه) صدای خس خس در پایان سرفه، (صدای) شهیق، صدای جغد و مانند ان

whoop

<hr> معنی : فریاد خوشحالی، زمان خوشی، هورا <hr> معانی دیگر : (ندای حاکی از شادی) هورا!، هی !، به به !، هورا

معنی : فریاد خوشحالی، زمان خوشی، هورا معانی دیگر : (ندای حاکی از شادی) هورا!، هی !، به به !، هورا

whoopee

<hr> معنی : سیاه سرفه <hr> معانی دیگر : (پزشکی) سیاه سرفه، طب سیاه سرفه، خروسک

معنی : سیاه سرفه معانی دیگر : (پزشکی) سیاه سرفه، طب سیاه سرفه، خروسک

whooping cough

<hr> معنی : صدای صفیر، صدای تماس جسم سریع با هوا، صدای صفیرایجاد کردن <hr> معانی دیگر : (صدای چیزی که به سرعت در هوا حرکت می کند) ویژ، غژ، هیس، (صدای بیرون زدن مایع از دهانه ی تنگ با فشار زیاد) فیش، فش فش، ویژ کردن، غژ کردن، هیس کردن، فش فش کردن

معنی : صدای صفیر، صدای تماس جسم سریع با هوا، صدای صفیرایجاد کردن معانی دیگر : (صدای چیزی که به سرعت در هوا حرکت می کند) ویژ، غژ، هیس، (صدای بیرون زدن مایع از دهانه ی تنگ با فشار زیاد) فیش، فش فش، ویژ کردن، غژ کردن، هیس کردن، فش فش کردن

whoosh

<hr> معنی : ضربه، وزش، تند حرکت کردن، شلپ شلپ کردن، پیش افتادن از، بتندی افتادن یا زدن، بطور قاطع شکست دادن <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، زدن، وارد آوردن (ضربه)، سخت شکست دادن

معنی : ضربه، وزش، تند حرکت کردن، شلپ شلپ کردن، پیش افتادن از، بتندی افتادن یا زدن، بطور قاطع شکست دادن معانی دیگر : (عامیانه)، زدن، وارد آوردن (ضربه)، سخت شکست دادن

whop

<hr> معنی : گنده، از اندازه بزرگتر <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، هر چیز بسیار بزرگ، غول آسا، دیوپیکر، سترگ، عظیم، ساختگی

معنی : گنده، از اندازه بزرگتر معانی دیگر : (عامیانه)، هر چیز بسیار بزرگ، غول آسا، دیوپیکر، سترگ، عظیم، ساختگی

whopper

<hr> معنی : عظیم <hr> معانی دیگر : (عامیانه) بسیار بزرگ، غول آسا، دیوپیکر، سترگ، گنده، خیلی بزرگ

معنی : عظیم معانی دیگر : (عامیانه) بسیار بزرگ، غول آسا، دیوپیکر، سترگ، گنده، خیلی بزرگ

whopping

<hr> معنی : فاحشه <hr> معانی دیگر : جنده بازی کردن، خانم بازی کردن، روسپی، لکوری، قحبه، زن بی عفت، کسو، نانجیب، جندگی کردن، روسپی گری کردن، فاحشگی کردن، (مهجور) فاحشه کردن، به روسپی گری واداشتن، فاحشه بازی کردن، فاحشه کردن

معنی : فاحشه معانی دیگر : جنده بازی کردن، خانم بازی کردن، روسپی، لکوری، قحبه، زن بی عفت، کسو، نانجیب، جندگی کردن، روسپی گری کردن، فاحشگی کردن، (مهجور) فاحشه کردن، به روسپی گری واداشتن، فاحشه بازی کردن، فاحشه کردن

whore

<hr> معنی : فاحشه خانه <hr> معانی دیگر : جنده خانه، روسپی خانه

معنی : فاحشه خانه معانی دیگر : جنده خانه، روسپی خانه

whorehouse

<hr> معنی : حلقه، پیچ، حلقه یا پیچ خوردن <hr> معانی دیگر : چرخش، پیچ و تاب، چرخ و واچرخ، (برای تنظیم حرکت چرخ) چرخ لنگر، (نساجی) لنگر ماسوره، لنگر دوک، چرخه، دوک سره، (گیاه شناسی - جوانه زنی برگ یا گلبرگ به طور حلقه وار در دور ساقه) فراهمه، (جانورشناسی - هر یک از شیارهای صدف های مارپیچی) پیچ، گرد شیار، (انگشت نگاری) شیارچه، فراهم، مارپیچی

معنی : حلقه، پیچ، حلقه یا پیچ خوردن معانی دیگر : چرخش، پیچ و تاب، چرخ و واچرخ، (برای تنظیم حرکت چرخ) چرخ لنگر، (نساجی) لنگر ماسوره، لنگر دوک، چرخه، دوک سره، (گیاه شناسی - جوانه زنی برگ یا گلبرگ به طور حلقه وار در دور ساقه) فراهمه، (جانورشناسی - هر یک از شیارهای صدف های مارپیچی) پیچ، گرد شیار، (انگشت

whorl

whorled

<hr> معنی : مال کسی، مال چهکسی، مال کی، مال که <hr> معانی دیگر : مال چه کسی (چه کسانی)، از آن کی، مال کدام، که ... ش، که ... شان، که ... آن (را)، که ... آنها (را)، مال او

معنی : مال کسی، مال چهکسی، مال کی، مال که معانی دیگر : مال چه کسی (چه کسانی)، از آن کی، مال کدام، که ... ش، که ... شان، که ... آن (را)، که ... آنها (را)، مال او

whose

<hr> معنی : هر کسی که، هر کس که، هر شخصی که باشد <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، رجوع شود به: whoever، whosoever هر کسی که

معنی : هر کسی که، هر کس که، هر شخصی که باشد معانی دیگر : (قدیمی)، رجوع شود به: whoever، whosoever هر کسی که

whoso

<hr> معنی : هر کسی که، هر کس که، هر شخصی که باشد، مال هر کسی که <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: whoever، whoso هر کسی که

معنی : هر کسی که، هر کس که، هر شخصی که باشد، مال هر کسی که معانی دیگر : رجوع شود به: whoever، whoso هر کسی که

whosoever

<hr> معنی : چرا، برای چه، بچه جهت، عجبا <hr> معانی دیگر : به چه دلیل، از چه رو، به چه علت، که چرا، سبب، علت، دلیل (اینکه)، اینکه چرا، (ندا حاکی از بی صبری یا شگفتی) به !، ای بابا!، وای

معنی : چرا، برای چه، بچه جهت، عجبا معانی دیگر : به چه دلیل، از چه رو، به چه علت، که چرا، سبب، علت، دلیل (اینکه)، اینکه چرا، (ندا حاکی از بی صبری یا شگفتی) به !، ای بابا!، وای

<hr> معنی : فتیله، فتیله فندک، افروزه، چیزی که بجای فتیله بکار رود <hr> معانی دیگر : (قدیمی) دهکده، روستا، ده

معنی : فتیله، فتیله فندک، افروزه، چیزی که بجای فتیله بکار رود معانی دیگر : (قدیمی) دهکده، روستا، ده

wick

<hr> معنی : فاسد، شریر، بدکار، بد خو، گناهکار، تبه کار، نابکار، بدجنس <hr> معانی دیگر : خبیث، شرور، بدنهاد، بدسرشت، بد ذات، بدجنسانه، شرارت آمیز، بدخواهانه، فتنه انگیز، شیطنت آمیز، دردآور، هولناک، ستهم، خطرناک، سیجناک، (بسیار) بد، (امریکا - خودمانی) ماهرانه، حاکی از زبردستی

معنی : فاسد، شریر، بدکار، بد خو، گناهکار، تبه کار، نابکار، بدجنس معانی دیگر : خبیث، شرور، بدنهاد، بدسرشت، بد ذات، بدجنسانه، شرارت آمیز، بدخواهانه، فتنه انگیز، شیطنت آمیز، دردآور، هولناک، ستهم، خطرناک، سیجناک، (بسیار) بد، (امریکا - خودمانی) ماهرانه، حاکی از زبردستی

wicked

<hr> معنی : بدجنسی، عیب، تبه کاری، تباهی، شرارت، نا بکاری <hr> معانی دیگر : نا بکاری، شرارت، تباهی، تبهکاری، بدجنسی

معنی : بدجنسی، عیب، تبه کاری، تباهی، شرارت، نا بکاری معانی دیگر : نا بکاری، شرارت، تباهی، تبهکاری، بدجنسی

wickedness

<hr> معنی : بید سبدی، ترکه یا چوب کوتاه، ترکهای <hr> معانی دیگر : ترکه، شاخه ی بید، حصیر، ترکه ی بافته، رجوع شود به: wickerwork

معنی : بید سبدی، ترکه یا چوب کوتاه، ترکهای معانی دیگر : ترکه، شاخه ی بید، حصیر، ترکه ی بافته، رجوع شود به: wickerwork

wicker

<hr> معنی : سبد سازی، حصیرسازی <hr> معانی دیگر : حصیربافی، هر چیز ساخته شده از ترکه ی بافته، نوپان، ساخته شده از ترکه، سبد، جگن یافته، ترکه بافته، دریچه، ذربچه، روزنه، درنصفه

معنی : سبد سازی، حصیرسازی معانی دیگر : حصیربافی، هر چیز ساخته شده از ترکه ی بافته، نوپان، ساخته شده از ترکه، سبد، جگن یافته، ترکه بافته، دریچه، ذربچه، روزنه، درنصفه

wickerwork

<hr> معنی : در، حلقه، چوگان، دریچه، باجه، دروازه کوچک <hr> معانی دیگر : (دربچه ای که در دروازه یا در بزرگتر تعبیه شده) درچه، (باجه ی بانک یا اتاقک فروش بلیط و غیره) دریچه، دهانه ی باجه، دریچه ی سد، آب برگردان، آب بند، در بازی کریکت چوگان

معنی : در، حلقه، چوگان، دریچه، باجه، دروازه کوچک معانی دیگر : (دربچه ای که در دروازه یا در بزرگتر تعبیه شده) درچه، (باجه ی بانک یا اتاقک فروش بلیط و غیره) دریچه، دهانه ی باجه، دریچه ی سد، آب برگردان، آب بند، در بازی کریکت چوگان

wicket

<hr> معنی : نا محدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز، وسیع، وسیع <hr> معانی دیگر : پر پهنا، به پهنای، به عرض، گسترده، جامع، فراوان، بسیار، فراخناک، (کاملا) باز، گشوده، چهارتاق، دور از، به خطا رفته، (انگلیس - خودمانی) مرد رند، زرنگ، دغل، عظیم، (به ویژه در ترکیب) سرتاسری، سرتاسر -، همه -، (خوراک دام) کم پروتئین، کم قوت، دوردست، (آواشناسی) رجوع شود به: lax، جای وسیع، محل جادار، عمومی، نامحدود <hr> wide_ (در ترکیب) سرتاسری، در سرتاسر، همه -، تمام -

معنی : نا محدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز، وسیع، وسیع معانی دیگر : پر پهنا، به پهنای، به عرض، گسترده، جامع، فراوان، بسیار، فراخناک، (کاملا) باز، گشوده، چهارتاق، دور از، به خطا رفته، (انگلیس - خودمانی) مرد رند، زرنگ، دغل، عظیم، (به ویژه در ترکیب) سرتاسری، سرتاسر -، هم

wide

<hr> (فوتبال امریکایی) بازیکن جناح (در تیم حمله)

(فوتبال امریکایی) بازیکن جناح (در تیم حمله)

wide receiver

wide-awake

<hr> معنی : پهن کردن، عریض کردن، گشاد کردن <hr> معانی دیگر : پهن(تر) کردن، عریض(تر) کردن، گسترده(تر) کردن، توسعه دادن، عری­ کردن

معنی : پهن کردن، عریض کردن، گشاد کردن معانی دیگر : پهن(تر) کردن، عریض(تر) کردن، گسترده(تر) کردن، توسعه دادن، عری­ کردن

widen

wideness

<hr> معنی : متداول، شایع، گسترده، همه جا منتشر <hr> معانی دیگر : باز، فراوان، رایج، دامنه دار

معنی : متداول، شایع، گسترده، همه جا منتشر معانی دیگر : باز، فراوان، رایج، دامنه دار

widespread

<hr> معنی : غاز، انواع اردک های ابی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: wigeon، wigeon ج

معنی : غاز، انواع اردک های ابی معانی دیگر : رجوع شود به: wigeon، wigeon ج

widgeon

<hr> معنی : چیز <hr> معانی دیگر : هر وسیله یا اسباب کوچک (به ویژه ابزار فرضی)، توشه، چیزک، فلان چیز

معنی : چیز معانی دیگر : هر وسیله یا اسباب کوچک (به ویژه ابزار فرضی)، توشه، چیزک، فلان چیز

widget

<hr> معنی : بیوه، بیوهزن، بیوه کردن، بیوه شدن <hr> معانی دیگر : شوهر مرده، شوهر کسی را کشتن، (امریکا) زنی که شوهرش او را تنها می گذارد، (چاپ) نیم سطر بالای صفحه

معنی : بیوه، بیوهزن، بیوه کردن، بیوه شدن معانی دیگر : شوهر مرده، شوهر کسی را کشتن، (امریکا) زنی که شوهرش او را تنها می گذارد، (چاپ) نیم سطر بالای صفحه

widow

<hr> معنی : مرد زن مرده <hr> معانی دیگر : (مرد) زن مرده، بیوه مرد

معنی : مرد زن مرده معانی دیگر : (مرد) زن مرده، بیوه مرد

widower

<hr> معنی : بیوگی <hr> معانی دیگر : بیوگی

معنی : بیوگی معانی دیگر : بیوگی

widowhood

<hr> معنی : وسعت، پهنه، پهنا، عرض، عریضی، ضخامت، چیز پهن <hr> معانی دیگر : پهنی، گسترش، پهناوری، دامنه، گستره، گشادگی، فراخی، (پارچه و غیره) قواره، تخته

معنی : وسعت، پهنه، پهنا، عرض، عریضی، ضخامت، چیز پهن معانی دیگر : پهنی، گسترش، پهناوری، دامنه، گستره، گشادگی، فراخی، (پارچه و غیره) قواره، تخته

width

<hr> معنی : اداره کردن، گردانیدن، خوب بکار بردن <hr> معانی دیگر : (ابزار یا سلاح را با مهارت) به کار بردن، مورد استعمال قرار دادن، استفاده کردن (از)، (قدرت و غیره) اعمال کردن، در دست داشتن

معنی : اداره کردن، گردانیدن، خوب بکار بردن معانی دیگر : (ابزار یا سلاح را با مهارت) به کار بردن، مورد استعمال قرار دادن، استفاده کردن (از)، (قدرت و غیره) اعمال کردن، در دست داشتن

wield

<hr> معنی : ماهر، ادارهشدنی <hr> معانی دیگر : آسان به کار بردنی، سهل الاستعمال، رام

معنی : ماهر، ادارهشدنی معانی دیگر : آسان به کار بردنی، سهل الاستعمال، رام

wieldy

<hr> معنی : سوسیس <hr> معانی دیگر : سوسیس (گوشت گاو یا خوک یا هر دو - wienerwurst هم می گویند)، نوربرت وینر (ریاضیدان امریکایی)

معنی : سوسیس معانی دیگر : سوسیس (گوشت گاو یا خوک یا هر دو - wienerwurst هم می گویند)، نوربرت وینر (ریاضیدان امریکایی)

wiener

<hr> معنی : فراش، زن، خانم، زوجه، عیال <hr> معانی دیگر : همسر، (در اصل) بانو، جنس اناث، زن (به ویژه در ترکیب)

معنی : فراش، زن، خانم، زوجه، عیال معانی دیگر : همسر، (در اصل) بانو، جنس اناث، زن (به ویژه در ترکیب)

wife

<hr> معنی : وظایف زوجیت، دوران زوجیت، زنیت <hr> معانی دیگر : وظایف زوجیت، دوران زوجیت، زنیت

معنی : وظایف زوجیت، دوران زوجیت، زنیت معانی دیگر : وظایف زوجیت، دوران زوجیت، زنیت

wifehood

<hr> معنی : مجرد، بی زن <hr> معانی دیگر : عزب

معنی : مجرد، بی زن معانی دیگر : عزب

wifeless

<hr> معنی : شبیه زن، دارای خوصیات زوجه <hr> معانی دیگر : شبیه زن، دارای خوصیات زوجه

معنی : شبیه زن، دارای خوصیات زوجه معانی دیگر : شبیه زن، دارای خوصیات زوجه

wifelike

<hr> معنی : زنانه، در خور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه <hr> معانی دیگر : زنانه، درخور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه

معنی : زنانه، در خور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه معانی دیگر : زنانه، درخور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه

wifely

<hr> معنی : کلاه گیس، موی مصنوعی، گیس ساختگی، دارای گیس مصنوعی کردن <hr> معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) سرزنش کردن، نکوهش کردن، کسمه، رجوع شود به: toupee، (خودمانی) مو، گیسو، کله، مخ، کلاه گیس گذاشتن، کلاه گیس دار کردن، (امریکا - خودمانی) آزردن، اذیت کردن، (امریکا - خودمانی) هیجان زده کردن، دیوانه کردن، (انگلیس) سرپوش، کلاه قضاوت (که شبیه کلاه گیس است)، سرزنش کردن

معنی : کلاه گیس، موی مصنوعی، گیس ساختگی، دارای گیس مصنوعی کردن معانی دیگر : (انگلیس - عامیانه) سرزنش کردن، نکوهش کردن، کسمه، رجوع شود به: toupee، (خودمانی) مو، گیسو، کله، مخ، کلاه گیس گذاشتن، کلاه گیس دار کردن، (امریکا - خودمانی) آزردن، اذیت کردن، (امریکا - خودمانی) هیجان زده کردن، دیوانه کردن، (انگ

واژه های حرف "w" - مترادف و متضاد