صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
بادکنک
بادگیر
بادی
بادیان رومی
باذغال پوشاندن یاترکیب کردن
باذوق
باذژکوب خراب کردن
باذکر جزءیات دقیق
بار
بار اضافی
بار الکتریکی
بار اوردن
بار اوردن بچه
بار بردن
بار بندی
بار داد
بار دیگر نظر برقرار شد
بار دیگر کنترل اوضاع را به دست گرفت
بار زدن
بار مشروب فروشی
بار و بنه ء مسافر
بار و بنهء مسافر
بار کردن
بار کشتی
بار کننده
بار کننده (کشتی)
بار گیری شدن
بار(در فلزات)
بارالکتریکی
بارامی وسکوت
بارانداز
بارانی
باراوردن
باربر
باربر لنگرگاه بندر
باربردن
باربرلنگرگاه بندر
باربری
باربندی
بارخانه
بارداد
باردار
باردار شدن
باردار شدن (زبان)
باردار کردن
بارداری
باررا سبک کردن
بارز
بیشتر