فارسی به عربی

توده پسند

توده کاه

توده کردن

توده گداخته اتشفشانی

توده یخ شناور

توده یخ غلتان

توده یونجه یا کاه

تودهنی

تودوزی

تودوزی وتزءینات داخلی اتومبیل

<hr> مترادف تودیع : بدرود، خداحافظی، وداع، بدرود گفتن، خداحافظی کردن، وداع کردن، امانت گذاری، ودیعه، ودیعه گذاشتن <hr> برابر پارسی : بدرود، پدرود

مترادف تودیع : بدرود، خداحافظی، وداع، بدرود گفتن، خداحافظی کردن، وداع کردن، امانت گذاری، ودیعه، ودیعه گذاشتن برابر پارسی : بدرود، پدرود

تودیع

<hr> مترادف تودیع کردن : خداحافظی کردن، وداع کردن، بدرود گفتن

مترادف تودیع کردن : خداحافظی کردن، وداع کردن، بدرود گفتن

تودیع کردن

<hr> مترادف تور : تله، جال، دام، تار، تیره، سیر، گردش، گشت، سفر، سیاحت <hr> برابر پارسی : گشت، گردش، دوره گردی

مترادف تور : تله، جال، دام، تار، تیره، سیر، گردش، گشت، سفر، سیاحت برابر پارسی : گشت، گردش، دوره گردی

تور

تور ساختن

تور مانند یا مشبک کردن

تور یاتله

توربین

تورساختن

تورط

تورفتگی

تورق

<hr> مترادف تورم : آماس، انتفاخ، برآمدگی، نفخ، ورم، آماس کردن، ورم کرن، آماسیدن، افزایش غیرمعقول قیمت ها <hr> برابر پارسی : آماس، آماسیدن، آماهیدن

مترادف تورم : آماس، انتفاخ، برآمدگی، نفخ، ورم، آماس کردن، ورم کرن، آماسیدن، افزایش غیرمعقول قیمت ها برابر پارسی : آماس، آماسیدن، آماهیدن

تورم

تورم کبد

<hr> مترادف توره : شغال

توره

تورّط

توری

<hr> مترادف توزیع : پخش، پراکنش، پراکندن، پخش کردن، پراکنده ساختن، بخش، تسهیم، تقسیم، قسمت <hr> برابر پارسی : پخش، پخش کردن، پخشایش، پراکنده ساختن

مترادف توزیع : پخش، پراکنش، پراکندن، پخش کردن، پراکنده ساختن، بخش، تسهیم، تقسیم، قسمت برابر پارسی : پخش، پخش کردن، پخشایش، پراکنده ساختن

توزیع

<hr> مترادف توزیع کردن : بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن، پراکندن، پراکنده ساختن، پخش کردن

مترادف توزیع کردن : بخش کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن، پراکندن، پراکنده ساختن، پخش کردن

توزیع کردن

توزیع کننده

توزیع کننده امکانات

توزین کردن

توس

<hr> مترادف توسط : میانجیگری، وساطت، میانجیگری کردن، وساطت کردن، ازطریق، وسیله <hr> برابر پارسی : بدست، به دست، به دست، میان جی، میانجیگری، میانگی

مترادف توسط : میانجیگری، وساطت، میانجیگری کردن، وساطت کردن، ازطریق، وسیله برابر پارسی : بدست، به دست، به دست، میان جی، میانجیگری، میانگی

توسط

<hr> مترادف توسعه : بسط، پیشرفت، عمران، گسترش، وسعت، بسط دادن، گسترش دادن، پیشرفت کردن <hr> برابر پارسی : گسترش، افزایش، پهناوری، پیشرفت، فراخی

مترادف توسعه : بسط، پیشرفت، عمران، گسترش، وسعت، بسط دادن، گسترش دادن، پیشرفت کردن برابر پارسی : گسترش، افزایش، پهناوری، پیشرفت، فراخی

توسعه

توسعه دادن

توسعه روابط

<hr> مترادف توسعه طلب : امپریالیست، سلطه جو، سلطه طلب

مترادف توسعه طلب : امپریالیست، سلطه جو، سلطه طلب

توسعه طلب

توسعه طلبانه

توسعه عظیم

توسعه عظیم(شهر)

توسعه پذیر

توسعه یافتن

توسل بمدارک واسناد

توسل به نیروهاى مسلح

توسّل به نیروهاى مسلّح

<hr> مترادف توسیع : گسترش دهی، وسعت دهی، وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن، توانگر شدن، فراخی، گشادی

مترادف توسیع : گسترش دهی، وسعت دهی، وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن، توانگر شدن، فراخی، گشادی

توسیع

<hr> مترادف توشه : آذوقه، ارزاق، برگ، جیره، خواربار، خوراکی، زاد، قوت، قوت لایموت، نوا، رزق، روزی، اندوخته، ذخیره، بنه، ره توشه، زادراه

مترادف توشه : آذوقه، ارزاق، برگ، جیره، خواربار، خوراکی، زاد، قوت، قوت لایموت، نوا، رزق، روزی، اندوخته، ذخیره، بنه، ره توشه، زادراه

واژه های حرف "ت" - فارسی به عربی