فارسی به عربی

لندوک

<hr> مترادف لنگ : ازار، فوطه، قطیفه | اعرج، چلاق، شل، ایست، درنگ، ماندن، وقفه | پا، پاچه، ران، عدل، لنگه، تک، طاق، فرد، زمان، گاه، وقت، هنگام

مترادف لنگ : ازار، فوطه، قطیفه | اعرج، چلاق، شل، ایست، درنگ، ماندن، وقفه | پا، پاچه، ران، عدل، لنگه، تک، طاق، فرد، زمان، گاه، وقت، هنگام

لنگ

لنگ شدن

لنگ لنگان راه رفتن

لنگ کردن

لنگان لنگان راه رفتن

<hr> مترادف لنگر : پاتوق، رباط، خانگاه، فواره، مطرحانی، ضریح

مترادف لنگر : پاتوق، رباط، خانگاه، فواره، مطرحانی، ضریح

لنگر

لنگر انداختن

لنگر کشتی لنگر انداختن

لنگر کشتی( ) لنگر انداختن

لنگر گاه

لنگر گاه ساحل رودخانه با اسکله یا دیوار

لنگراندازی

<hr> مترادف لنگرگاه : اسکله، بارانداز، بستنگاه، بندر، بندرگاه

مترادف لنگرگاه : اسکله، بارانداز، بستنگاه، بندر، بندرگاه

لنگرگاه

<hr> مترادف لنگه : عدل، نصف خروار، هاله، تا، تالی، طاق، عدیل <hr> متضاد لنگه : جفت

مترادف لنگه : عدل، نصف خروار، هاله، تا، تالی، طاق، عدیل متضاد لنگه : جفت

لنگه

لنگی

لنگیدن

له شدن

له کردن

<hr> مترادف لهجه : گویش، زبان، لسان، گفتار <hr> برابر پارسی : گویش، سرزبان

مترادف لهجه : گویش، زبان، لسان، گفتار برابر پارسی : گویش، سرزبان

لهجه

لهجه خاص

لهستان

لهستانی

لو دادن

<hr> مترادف لوازم : اثاث، اثاثه، ادات، اسباب، بساط، تجهیزات، مایحتاج، وسایل <hr> برابر پارسی : ابزارها، ابزار، افزار

مترادف لوازم : اثاث، اثاثه، ادات، اسباب، بساط، تجهیزات، مایحتاج، وسایل برابر پارسی : ابزارها، ابزار، افزار

لوازم

لوازم اشپزخانه

<hr> برابر پارسی : نوشت افزار

برابر پارسی : نوشت افزار

لوازم التحریر

لوازم تختواب

لوازم عکاسی

لوازم فنی

لوازم نصب کردنی

لوبیا

<hr> مترادف لوث : آلایش، آلودگی، آلوده سازی، پلیدی

مترادف لوث : آلایش، آلودگی، آلوده سازی، پلیدی

لوث

<hr> برابر پارسی : تخته سنگ، تخته، سَلم

برابر پارسی : تخته سنگ، تخته، سَلم

لوح

لوح سنگ

لوحه

لوحه تاریخی

لوحه سنگ باریک

لوحه سوراخ دار بیضی یا مستطیل مخصوص رنگ امیزی نقاشی

لوحه قبر

لوحه مربع موزاءیک سازی

لوحه یادبود

لوحی

لودادن

<hr> مترادف لوده : بی غیرت، مزاح، مسخره، هرزه، هزال

مترادف لوده : بی غیرت، مزاح، مسخره، هرزه، هزال

لوده

<hr> مترادف لودگی : بی حیایی، ریشخند، شوخی، مزاح، مسخرگی

مترادف لودگی : بی حیایی، ریشخند، شوخی، مزاح، مسخرگی

لودگی

<hr> برابر پارسی : بادامک

واژه های حرف "ل" - فارسی به عربی