decontation

decontextualise

decontextualization

decontextualize

decontextualized

<hr> (برداشتن کنترل) لگام برداری، اپادی، دست از کنترل برداشتن

(برداشتن کنترل) لگام برداری، اپادی، دست از کنترل برداشتن

decontrol

decontrolling

decontrols

deconventionalize

deconversion

deconvolution

deconvolve

decoposible operator

decopperization

decopperize

<hr> معنی : ارایش، دکور <hr> معانی دیگر : دکور، ارایش

معنی : ارایش، دکور معانی دیگر : دکور، ارایش

decor

decor painter

decora

decorability

decorably

decorament

<hr> معنی : اراستن، ارایش دادن، تزئین کردن، زینت کردن، پیراستن، اذین کردن، نشان یا مدال دادن به <hr> معانی دیگر : آذین کردن، تزیین کردن، زیبیدن، آراستن، چراغانی کردن، مدال دادن، نشان افتخار به سینه زدن، (رنگ یا مبل یا ترتیب چیزی را) آرایش دادن، زیبگری کردن، رنگ زدن (یا کاغذ دیواری چسباندن)

معنی : اراستن، ارایش دادن، تزئین کردن، زینت کردن، پیراستن، اذین کردن، نشان یا مدال دادن به معانی دیگر : آذین کردن، تزیین کردن، زیبیدن، آراستن، چراغانی کردن، مدال دادن، نشان افتخار به سینه زدن، (رنگ یا مبل یا ترتیب چیزی را) آرایش دادن، زیبگری کردن، رنگ زدن (یا کاغذ دیواری چسباندن)

decorate

decorate the classroom

<hr> معنی : پیراسته، پرزینت، پر ارایشی <hr> معانی دیگر : اراسته، زینت کرده، نشاندار

معنی : پیراسته، پرزینت، پر ارایشی معانی دیگر : اراسته، زینت کرده، نشاندار

decorated

decorated pottery

decorated shed

decorater

decorates

decorating

<hr> معنی : تزیین، اراستگی، تصنع، ارایشگری، اذین بندی، مدال یا نشان، پیرایه <hr> معانی دیگر : آذین بندی، آذین پردازی، زیبگری، چراغانی، آرایش، پیرایش، دکوراسیون، آرایه گری، - آرایی، زینت، وسیله ی تزیین، زیور، نشان، مدال، روبان یا نوار افتخار

معنی : تزیین، اراستگی، تصنع، ارایشگری، اذین بندی، مدال یا نشان، پیرایه معانی دیگر : آذین بندی، آذین پردازی، زیبگری، چراغانی، آرایش، پیرایش، دکوراسیون، آرایه گری، - آرایی، زینت، وسیله ی تزیین، زیور، نشان، مدال، روبان یا نوار افتخار

decoration

decoration bureau

decoration day

decoration design

decorationist

decorations

<hr> معنی : زینتی، اذینی <hr> معانی دیگر : آذینی، تزیینی، زیبی، پر آذین، پر زینت

معنی : زینتی، اذینی معانی دیگر : آذینی، تزیینی، زیبی، پر آذین، پر زینت

decorative

decorative coating

decorative fabric

decorative granite

decorative palm

decorative pieces

decorative plants

decorative rib

decorative space

decorative stone

decoratively

decorativeness

<hr> معنی : اذینگر، متخصص ارایش داخلی ساختمانها <hr> معانی دیگر : آذینگر، زیبگر، دکوراتور

معنی : اذینگر، متخصص ارایش داخلی ساختمانها معانی دیگر : آذینگر، زیبگر، دکوراتور

واژه های حرف "d"