knits

knittable

knittdin needle

<hr> بافته، درترکیب بافت

knitted

knitted blouse

knitted cloth fulling

knitted dress

knitted fabric

knitted fabric finishing

knitted geotextile

knitted goods

knitted loop

knitted pile fabric

knitted plush

knitted skullcap

knitted terry cloth

knitteing

knitteing cycle

knitteing industry

knitteing machine

knitteing needle

knitteing yarn

<hr> معنی : بافنده <hr> معانی دیگر : بافنده

معنی : بافنده معانی دیگر : بافنده

knitter

knitters

knittie

<hr> معنی : بافندگی، کشبافی <hr> معانی دیگر : بافندگی (با دو میله)

معنی : بافندگی، کشبافی معانی دیگر : بافندگی (با دو میله)

knitting

knitting machine

<hr> میل بافتنی، میل جوراب بافی، میل کش بافی

میل بافتنی، میل جوراب بافی، میل کش بافی

knitting needle

knitting needles

knitting pins

knitting stitch

knitting yarn

knittings

knittle

knittting needle

<hr> معنی : لباس بافتنی، لباس کشباف، ملبوس کشبافی <hr> معانی دیگر : جامه ی بافتنی، جامه ی کشباف، جامه ی دستباف

معنی : لباس بافتنی، لباس کشباف، ملبوس کشبافی معانی دیگر : جامه ی بافتنی، جامه ی کشباف، جامه ی دستباف

knitwear

knitwears

knitweed

knitwork

knive

knived

knives

knives out

knivey

<hr> معنی : دسته، دستگیره، برجستگی، بر امدگی، گره، دکمه، قبه <hr> معانی دیگر : قلمبه شدگی، برجستگی (قلمبه مانند)، برآمدگی، کله گی، گرده، گرزه، (در و کشو و غیره) دستگیره (به شرطی که گرد و قلمبه باشد والا می گویند: handle)، (رادیو و تلویزیون و غیره) پیچ، تکمه

معنی : دسته، دستگیره، برجستگی، بر امدگی، گره، دکمه، قبه معانی دیگر : قلمبه شدگی، برجستگی (قلمبه مانند)، برآمدگی، کله گی، گرده، گرزه، (در و کشو و غیره) دستگیره (به شرطی که گرد و قلمبه باشد والا می گویند: handle)، (رادیو و تلویزیون و غیره) پیچ، تکمه

knob

knob like

knob yarn

<hr> معنی : قلمبه ای، قبه دار، دکمه دار <hr> معانی دیگر : قلمبه

معنی : قلمبه ای، قبه دار، دکمه دار معانی دیگر : قلمبه

واژه های حرف "k"