nerve transmissions

nerve wrack

nerve wracking

nerve wraking

nerve wrecking

nerve-racking

nerve-racking or nerve-wracking

nerved up

<hr> معنی : بی غیرت، بی عصب <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) عاری از عصب، بی پی، بی رگ، بی حمیت، بی دل و جرئت، بزدل، بی نا، بی انرژی، بی توان، کم زور، بی تحرک، ناپویا، ضعیف

معنی : بی غیرت، بی عصب معانی دیگر : (زیست شناسی) عاری از عصب، بی پی، بی رگ، بی حمیت، بی دل و جرئت، بزدل، بی نا، بی انرژی، بی توان، کم زور، بی تحرک، ناپویا، ضعیف

nerveless

<hr> بیحالانه، از روی بی عصبی

بیحالانه، از روی بی عصبی

nervelessly

nervelessness

nervelet

nerver

nerves

nerves digestive system

<hr> اعصاب بسیار قوی، طاقت، قوت قلب

اعصاب بسیار قوی، طاقت، قوت قلب

nerves of steel

nerveus

nerviduct

nervier

nervier stokes equation

nervii olfactorii

nervily

nervimotion

nervimotor

nervimuscular

<hr> ارام بخش پى، نیرو بخش پى، دارویى که پى ها را ارام سازدیا نیرودهد

ارام بخش پى، نیرو بخش پى، دارویى که پى ها را ارام سازدیا نیرودهد

nervine

nervines

nerviness

nerving

nervings

nervious

nervish

nervism

nervomuscular

nervosa

nervosanguineous

nervose

nervosism

nervosities

nervosity

<hr> معنی : عصبانی، متشنج، دست پاچه، عصبی، عصبی مربوط به اعصاب <hr> معانی دیگر : وابسته به اعصاب، روانی، هیجان زده، شوریده، بی آرام، بی قرار، ترسان و لرزان، دلواپس، نگران، (در اصل) قوی، پرعضله و غضروف، عضلانی، ساخته شده از عصب، دارای عصب، پی دار

معنی : عصبانی، متشنج، دست پاچه، عصبی، عصبی مربوط به اعصاب معانی دیگر : وابسته به اعصاب، روانی، هیجان زده، شوریده، بی آرام، بی قرار، ترسان و لرزان، دلواپس، نگران، (در اصل) قوی، پرعضله و غضروف، عضلانی، ساخته شده از عصب، دارای عصب، پی دار

واژه های حرف "n"