offer someone your seat

offer still stands

offer that can't be refused

offer to

offer up

offer vacations

offerable

<hr> معنی : معروف، پیشکی

offered

offered capacity

offered guarantees

offered help

offered his condolences

offered his hand in peace

offered share capital

offered to help

<hr> خریدار قانون ـ فقه : طرف ایجاب بازرگانى : کسى که به او پیشنهاد شده است

خریدار قانون ـ فقه : طرف ایجاب بازرگانى : کسى که به او پیشنهاد شده است

offeree

<hr> پیشکش کننده، تعارف کننده، پیشنهاد کننده، قربانی گذراننده

پیشکش کننده، تعارف کننده، پیشنهاد کننده، قربانی گذراننده

offerer

offerers

<hr> معنی : ارائه، پیشکش <hr> معانی دیگر : پیشنهاد، باز نمود، هدیه، دهش، صدقه، خیرات، اعانه، هر چه که در معرض فروش است، - فروشی

معنی : ارائه، پیشکش معانی دیگر : پیشنهاد، باز نمود، هدیه، دهش، صدقه، خیرات، اعانه، هر چه که در معرض فروش است، - فروشی

offering

offering circular

offering condolences

offering memorandum

offering table

<hr> هدیه ها، هدایا علوم نظامى : راهنماییها و دستورات

هدیه ها، هدایا علوم نظامى : راهنماییها و دستورات

offerings

<hr> ایجاب کننده، موجب، پیشنهاد دهنده، فروشنده قانون ـ فقه : پیشنهاد دهنده در عقود بازرگانى : عرضه کننده

ایجاب کننده، موجب، پیشنهاد دهنده، فروشنده قانون ـ فقه : پیشنهاد دهنده در عقود بازرگانى : عرضه کننده

offeror

offerors

offers

offertorial

<hr> (مراسم عشای ربانی) تقدیس نان و شراب، موسیقی همراه با این تقدیس، (در برنامه های معمولی کلیسا) گرد آوری اعانه و صدقه، سینی محتوی پول یا پول جمع اوری شده از حضار درکلیسا

(مراسم عشای ربانی) تقدیس نان و شراب، موسیقی همراه با این تقدیس، (در برنامه های معمولی کلیسا) گرد آوری اعانه و صدقه، سینی محتوی پول یا پول جمع اوری شده از حضار درکلیسا

offertory

offest

offglide

offgoing

offgrade

offgrid

<hr> معنی : بی تامل، بدون مقدمه، بداهه، بدون تهیه، بدون تهیه، بدون مقدمه <hr> معانی دیگر : بلا مقدمه، بدون تدارک قبلی، آنی، بی آمادگی، فی البداهه، بی اعتنا، بی توجه، نامتواضع، بی نزاکت (offhanded هم می گویند)، بی مطالعه، بی اندیشه، بی تهیه

معنی : بی تامل، بدون مقدمه، بداهه، بدون تهیه، بدون تهیه، بدون مقدمه معانی دیگر : بلا مقدمه، بدون تدارک قبلی، آنی، بی آمادگی، فی البداهه، بی اعتنا، بی توجه، نامتواضع، بی نزاکت (offhanded هم می گویند)، بی مطالعه، بی اندیشه، بی تهیه

offhand

<hr> بی مطالعه، بی اندیشه، هول هلکی، بی تکلیف

بی مطالعه، بی اندیشه، هول هلکی، بی تکلیف

offhanded

<hr> بی مطالعه، بی اندیشه، بی تکلیف، هول هلکی

بی مطالعه، بی اندیشه، بی تکلیف، هول هلکی

offhandedly

offhandedness

officaries

<hr> معنی : مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام <hr> معانی دیگر : دستور، نیت، همت، مطب، باجه، دیوان، (در خانه) اتاق کار، اتاق مطالعه، (امریکا) اداره ی کل (کوچکتر از وزارت)، (انگلیس) وزارت، (کلیسا) رسم (مراسم)، نیایش (رجوع شود به: divine office)، عمل، مسند، (محل یا ساختمان) اداری، وابسته به اداره، اداری، دفتری، (انگلیس - خانه های اعیانی) محل مستخدم ها

معنی : مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام معانی دیگر : دستور، نیت، همت، مطب، باجه، دیوان، (در خانه) اتاق کار، اتاق مطالعه، (امریکا) اداره ی کل (کوچکتر از وزارت)، (انگلیس) وزارت، (کلیسا) رسم (مراسم)، نیایش (رجوع شود به: divine office)، عمل، 

office

office administration

office asistance

office assistant

office automation

office based

office bearer

<hr> ساختمان اداری (معمولا بزرگ و شامل چند اداره)

ساختمان اداری (معمولا بزرگ و شامل چند اداره)

office block

<hr> معنی : پیشخدمت <hr> معانی دیگر : پادو، فراش

معنی : پیشخدمت معانی دیگر : پادو، فراش

واژه های حرف "o"