ranny

ranomers

ranpike

ranpikes

ranquilite or haiweeite or haiweeite

<hr> معنی : غارتگری، زیاد کاوش کردن، جستجو کردن، چپاول کردن، غارت کردن، لخت کردن <hr> معانی دیگر : (برای یافتن) زیرورو کردن، کاویدن، (دقیقا دنبال چیزی) گشتن، چپو کردن، به یغما بردن، دستبرد زدن

معنی : غارتگری، زیاد کاوش کردن، جستجو کردن، چپاول کردن، غارت کردن، لخت کردن معانی دیگر : (برای یافتن) زیرورو کردن، کاویدن، (دقیقا دنبال چیزی) گشتن، چپو کردن، به یغما بردن، دستبرد زدن

ransack

ransacked

ransacker

ransackers

ransacking

ransackle

ransacks

ransboundary impact

ransel

ranselman

ransem

ranseur

ransgressions

<hr> معنی : خون بها، فدیه، فدا، جزیه، فدیهدادن، ازادی کسی یا چیزی را خریدن <hr> معانی دیگر : سربها، سر خرید، سرگزیت، باج، مبلغ سربها یا باج، (با دادن سربها یا باج) آزاد کردن، رهانیدن، رستگار کردن، از گناه رهانیدن، نجات از گناه، رستگاری، جان کرو رنسوم (شاعر آمریکایی)، غرامت جنگی

معنی : خون بها، فدیه، فدا، جزیه، فدیهدادن، ازادی کسی یا چیزی را خریدن معانی دیگر : سربها، سر خرید، سرگزیت، باج، مبلغ سربها یا باج، (با دادن سربها یا باج) آزاد کردن، رهانیدن، رستگار کردن، از گناه رهانیدن، نجات از گناه، رستگاری، جان کرو رنسوم (شاعر آمریکایی)، غرامت جنگی

ransom

ransom money

ransomable

ransome

ransomed

ransomer

ransomers

ransomfree

ransoming

ransomite

ransoms

ransomware

ranstead

<hr> معنی : عبارت سازی، بیهوده گویی، یاوهسرایی، لفاظی کردن، یاوه سرایی کردن، بیهوده گفتن <hr> معانی دیگر : رجز خواندن، توپ و تشر زدن، پرخاش کردن، عتاب کردن، بلند و مصنوعی حرف زدن (مثل هنرپیشگان ناشی)، (ناشیانه) دکلمه کردن، نطق گوشخراش (پردادوقال)، ranten : لفاظی کردن، سرزنش کردن

معنی : عبارت سازی، بیهوده گویی، یاوهسرایی، لفاظی کردن، یاوه سرایی کردن، بیهوده گفتن معانی دیگر : رجز خواندن، توپ و تشر زدن، پرخاش کردن، عتاب کردن، بلند و مصنوعی حرف زدن (مثل هنرپیشگان ناشی)، (ناشیانه) دکلمه کردن، نطق گوشخراش (پردادوقال)، ranten : لفاظی کردن، سرزنش کردن

rant

rant and rave

rantan

rantankerous

ranted

ranten

rantepole

<hr> معنی : یاوهگو <hr> معانی دیگر : یاوه گو

واژه های حرف "r"