uncitizenlike

uncitizenly

uncitra

uncitral

uncitral arbitration rules

<hr> معنی : وحشی، بی ادب، بی تربیت، بی تمدن <hr> معانی دیگر : نامتمدن، بربری

معنی : وحشی، بی ادب، بی تربیت، بی تمدن معانی دیگر : نامتمدن، بربری

uncivil

uncivilised

uncivilish

uncivility

uncivilizable

uncivilization

uncivilize

<hr> معنی : وحشی، بی ادب، غیر متمدن <hr> معانی دیگر : نامتمدن، بربری، جاهل، ناروشنفکر

معنی : وحشی، بی ادب، غیر متمدن معانی دیگر : نامتمدن، بربری، جاهل، ناروشنفکر

uncivilized

uncivilizedly

uncivilizing

uncivilly

<hr> زمان گذشته و اسم مفعول: unclothe، زمان گذشته و اسم مفعول: unclothe عریان، برهنه، لخت

زمان گذشته و اسم مفعول: unclothe، زمان گذشته و اسم مفعول: unclothe عریان، برهنه، لخت

unclad

unclaimed

unclaimed balance

unclaimed wage

unclaimed wages

unclaiming

unclamorous

unclamorously

unclamorousness

unclamp

unclamped

unclamping

unclamps

unclannishly

unclannishness

unclarified

unclarifying

unclarity

unclashing

<hr> معنی : باز کردن، باز کردن یا شدن <hr> معانی دیگر : (پس از در دست یا در بغل گرفتن چیزی یا کسی) ول کردن، رها کردن، گیره (یا سنجاق و غیره) را باز کردن، رها کردن یا شدن، باز کردن قلاب و مانندان

معنی : باز کردن، باز کردن یا شدن معانی دیگر : (پس از در دست یا در بغل گرفتن چیزی یا کسی) ول کردن، رها کردن، گیره (یا سنجاق و غیره) را باز کردن، رها کردن یا شدن، باز کردن قلاب و مانندان

واژه های حرف "u"