<hr> معنی : طبقه بندی نشده، غیر محرمانه، غیر سری، در ردیف بخصوصی قرار نگرفته <hr> معانی دیگر : مرتب نشده، رده بندی نشده

معنی : طبقه بندی نشده، غیر محرمانه، غیر سری، در ردیف بخصوصی قرار نگرفته معانی دیگر : مرتب نشده، رده بندی نشده

unclassified

unclassified income statement

unclassify

unclay

unclayed

<hr> معنی : خریدار مال دزدی، عمو، دایی <hr> معانی دیگر : شوهر خاله، شوهر عمه، (قدیمی) رجوع شود به: pawnbroker، (عامیانه - برای صدا زدن شخص سالخورده) عمو!، عموجان !، بابا!

معنی : خریدار مال دزدی، عمو، دایی معانی دیگر : شوهر خاله، شوهر عمه، (قدیمی) رجوع شود به: pawnbroker، (عامیانه - برای صدا زدن شخص سالخورده) عمو!، عموجان !، بابا!

uncle

uncle nice girl

<hr> (امریکا- عامیانه) عمو سام، دولت آمریکا، امریکا (معمولا به شکل مرد لاغر و بلند و ملبس به پرچم امریکا)، لقب دولت ایالات متحده امریکا، عمو سام

(امریکا- عامیانه) عمو سام، دولت آمریکا، امریکا (معمولا به شکل مرد لاغر و بلند و ملبس به پرچم امریکا)، لقب دولت ایالات متحده امریکا، عمو سام

uncle sam

uncle sam's country

<hr> (امریکا- عامیانه) عموتام، سیاهپوست مطیع، چاکر سفیدپوستان

(امریکا- عامیانه) عموتام، سیاهپوست مطیع، چاکر سفیدپوستان

uncle tom

uncle tom's cabin

uncle's wife

unclead

<hr> معنی : الوده، پلید، غیر سالم، ناپاک، نجس <hr> معانی دیگر : کثیف، ناسترده، شوخگن

معنی : الوده، پلید، غیر سالم، ناپاک، نجس معانی دیگر : کثیف، ناسترده، شوخگن

unclean

unclean bill of lading

unclean hands

unclean hands doctrine

uncleanable

uncleaned

uncleanest

uncleanlily

uncleanliness

<hr> ناپاک، کثیف، پلید، شوخگن، ناپاکانه، به طور کثیف

ناپاک، کثیف، پلید، شوخگن، ناپاکانه، به طور کثیف

uncleanly

uncleanness

uncleansable

uncleanse

uncleansed

<hr> معنی : نامساعد، نا پیدا، نا معلوم، نامفهوم، معلق

معنی : نامساعد، نا پیدا، نا معلوم، نامفهوم، معلق

unclear

unclear energy

unclearable

uncleared person

unclearer

unclearest

unclearly

unclearness

unclearpower

uncleation

uncleave

uncledom

uncleft

unclehood

unclement

unclemently

unclementness

<hr> معنی : شل کردن یا شدن، شل شدن <hr> معانی دیگر : (در مورد چیز گاز گرفته شده یا گیرانداخته یا محکم گرفته) باز کردن، رها کردن، ول کردن، از هم گشودن، unclinch شل شدن، سست شدن

معنی : شل کردن یا شدن، شل شدن معانی دیگر : (در مورد چیز گاز گرفته شده یا گیرانداخته یا محکم گرفته) باز کردن، رها کردن، ول کردن، از هم گشودن، unclinch شل شدن، سست شدن

واژه های حرف "u"