خداوند شدن

خداوند مرز

خداوند هفته

خداوند کش

خداوند کشنده

خداوندآباد

خداوندزاد

خداوندزاده

خداونده

خداوندکش

خداوندکشنده

<hr> مترادف خداوندگار : آقا، ارباب، خواجه، سرور، مخدوم، مولا، صاحب، مالک، پادشاه، خدایگان، سلطان <hr> متضاد خداوندگار : بنده

مترادف خداوندگار : آقا، ارباب، خواجه، سرور، مخدوم، مولا، صاحب، مالک، پادشاه، خدایگان، سلطان متضاد خداوندگار : بنده

خداوندگار

خداوندگاری

<hr> مترادف خداوندی : الهی، پادشاهی

مترادف خداوندی : الهی، پادشاهی

خداوندی

خداوندی کردن

خداویردی

خداویردی خان

<hr> مترادف خداپرست : ایزدپرست، موحد، یزدان پرست، خداباور، یکتاپرست <hr> متضاد خداپرست : ناخداباور، ملحد، خداستیز

مترادف خداپرست : ایزدپرست، موحد، یزدان پرست، خداباور، یکتاپرست متضاد خداپرست : ناخداباور، ملحد، خداستیز

خداپرست

خداپرستی

خداپسند

خداپسندانه

خداپسندی

خداپیوست

خداکشان

خداگیر

خداگیر شدن

خداگیری

خدای

خدای بردی

خدای بردی تیمور

خدای بردی تیمورتاش

خدای بیردی بهاد

خدای بیردی بهادر

خدای بین

خدای بینی

خدای ترس

خدای تعالی

خدای خوان

خدای خوانی

خدای داد

خدای داد ترکمان

خدای داد حسینی

خدای داد رازی

خدای داد مغول

خدای دادآغا

خدای داداغا

خدای دان

خدای دانی

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "خ" - لغت نامه دهخدا