لغت نامه دهخدا

<hr> مترادف مجمر : آتشدان، بخوردان، سپندسوز، عودسوز، مجمره، منقل <hr> برابر پارسی : آتشدان، افروزه، بوی سوز

مترادف مجمر : آتشدان، بخوردان، سپندسوز، عودسوز، مجمره، منقل برابر پارسی : آتشدان، افروزه، بوی سوز

مجمر

مجمر دار

مجمر فروزی

مجمردار

مجمرفروزی

مجمره

مجمره دار

مجمره سوز

مجمره گردان

مجمری

مجمز

<hr> مترادف مجمع : انجمن، باشگاه، پاتوق، جرگه، جمعیت، حلقه، حله، مجتمع، مجلس، مجموعه، محفل، اجلاس، نشست <hr> برابر پارسی : انجمن، فرهنگستان، گردگاه، گردهم آیی، گردهمایی، همایش

مترادف مجمع : انجمن، باشگاه، پاتوق، جرگه، جمعیت، حلقه، حله، مجتمع، مجلس، مجموعه، محفل، اجلاس، نشست برابر پارسی : انجمن، فرهنگستان، گردگاه، گردهم آیی، گردهمایی، همایش

مجمع

مجمع البحرین

مجمع البطنین

<hr> برابر پارسی : گنگ بار، دسته آبخوست، آبخوستان

برابر پارسی : گنگ بار، دسته آبخوست، آبخوستان

مجمع الجزایر

مجمع النور

مجمع النورین

مجمع ساختن

مجمع علیه

مجمع کردن

مجمعالبحرین

مجمعالبطنین

مجمعالجزایر

مجمعالنور

مجمعالنورین

مجمعله

مجمعه

مجمعه پوش

<hr> مترادف مجمل : تلخیص، خلاصه، زبده، فشرده، کوتاه، مختصر، موجز، مختصرمفصل، مفصلا، به تفصیل <hr> برابر پارسی : کوتاه، فشرده، گزیده

مترادف مجمل : تلخیص، خلاصه، زبده، فشرده، کوتاه، مختصر، موجز، مختصرمفصل، مفصلا، به تفصیل برابر پارسی : کوتاه، فشرده، گزیده

مجمل

<hr> مترادف مجملا : اختصار

مجملا

مجملات

مجملاً

مجمم

مجممه

مجمه

مجمهرات

مجمهره

<hr> مترادف مجموع : تمام، جمع، جمیع، کل، کلیه، همگی، همه، بسامان، آسوده خاطر، آسوده دل، خاطرجمع ، جمع شده، گردآمده <hr> متضاد مجموع : پریشان، پراکنده <hr> برابر پارسی : روی هم، باهم، گردایش، هم فزون

مترادف مجموع : تمام، جمع، جمیع، کل، کلیه، همگی، همه، بسامان، آسوده خاطر، آسوده دل، خاطرجمع ، جمع شده، گردآمده متضاد مجموع : پریشان، پراکنده برابر پارسی : روی هم، باهم، گردایش، هم فزون

مجموع

مجموع دار

مجموع دل

<hr> مترادف مجموعا : تمام <hr> برابر پارسی : روی هم

مترادف مجموعا : تمام برابر پارسی : روی هم

مجموعا

مجموعات

مجموعاً

<hr> مترادف مجموعه : آلبوم، کلکسیون، تذکره، جنگ، دفتر، دیوان، مجموع ، دسته، گروه، عناصر همگن، سری <hr> متضاد مجموعه : پریشان <hr> برابر پارسی : گردآمده، گردشده، گزیده، انباشته، انبوهه، جُنگ، کوده، گردآورد، گردایه

مترادف مجموعه : آلبوم، کلکسیون، تذکره، جنگ، دفتر، دیوان، مجموع ، دسته، گروه، عناصر همگن، سری متضاد مجموعه : پریشان برابر پارسی : گردآمده، گردشده، گزیده، انباشته، انبوهه، جُنگ، کوده، گردآورد، گردایه

واژه های حرف "م" - لغت نامه دهخدا