فرهنگ عمید

سپزگی

<hr> مترادف سپس : آن گاه، آن وقت، بعد، پس، پس ازآن <hr> متضاد سپس : قبل

مترادف سپس : آن گاه، آن وقت، بعد، پس، پس ازآن متضاد سپس : قبل

سپس

سپس تر

سپس رو

سپسایگی

سپست

سپستان

سپسی

سپل

سپلشت

سپنتامینو

<hr> مترادف سپنج : عاریت، عاریتی، خانه موقت، گذرا، ناپایدار، منزل موقت، خانه، شبستان، پالیزبان

مترادف سپنج : عاریت، عاریتی، خانه موقت، گذرا، ناپایدار، منزل موقت، خانه، شبستان، پالیزبان

سپنج

سپنج سرا

سپنجی

<hr> مترادف سپند : اسفند، سپنج

مترادف سپند : اسفند، سپنج

سپند

سپندآسا

سپندار

سپندارمذ

سپنداسا

<hr> مترادف سپندان : خردل، اسفند، سپند، سپندین، دانه اسفند

مترادف سپندان : خردل، اسفند، سپند، سپندین، دانه اسفند

سپندان

سپندوز

سپندین

<hr> مترادف سپه : جند، خیل، سپاه، فوج، لشکر

مترادف سپه : جند، خیل، سپاه، فوج، لشکر

سپه

سپه آرا

سپه ارا

سپه شکن

سپه پهلوان

سپه کش

سپه کشی

<hr> مترادف سپهبد : امیرالجیش، ژنرال، سپهسالار، سالار سپاه، سردار سپاه، فرمانده سپاه

مترادف سپهبد : امیرالجیش، ژنرال، سپهسالار، سالار سپاه، سردار سپاه، فرمانده سپاه

سپهبد

سپهبدان

سپهدار

<hr> مترادف سپهر : آسمان، سما، طارم، عرش، فضا، فلک، کیهان، گردون ، اقبال، بخت، طالع، روزگار <hr> متضاد سپهر : ارض، زمین

مترادف سپهر : آسمان، سما، طارم، عرش، فضا، فلک، کیهان، گردون ، اقبال، بخت، طالع، روزگار متضاد سپهر : ارض، زمین

سپهر

سپهر شناس

سپهرار

سپهران سپهر

<hr> مترادف سپهسالار : امیرالجیش، باشلیق، سالار، سردار

مترادف سپهسالار : امیرالجیش، باشلیق، سالار، سردار

سپهسالار

سپوختن

سپوخته

<hr> مترادف سپور : پیک بهداشتی، جاروکش، رفتگر <hr> برابر پارسی : رفتگر، جاروکش

مترادف سپور : پیک بهداشتی، جاروکش، رفتگر برابر پارسی : رفتگر، جاروکش

سپور

سپوز

سپوزنده

<hr> مترادف سپوزکار : بی قید، پشت گوش انداز، تنبل، مماطله کار <hr> متضاد سپوزکار : متعهد، مسئول، وظیفه دان، وظیفه شناس، زرنگ

مترادف سپوزکار : بی قید، پشت گوش انداز، تنبل، مماطله کار متضاد سپوزکار : متعهد، مسئول، وظیفه دان، وظیفه شناس، زرنگ

واژه های حرف "س" - فرهنگ عمید