فرهنگ عمید

نوژان

<hr> مترادف نوک : نیش، منقار، نول، راء س، سر، فرق، قله، انتها، بن، بیخ، ته، تی

مترادف نوک : نیش، منقار، نول، راء س، سر، فرق، قله، انتها، بن، بیخ، ته، تی

نوک

<hr> مترادف نوکار : تازه کار، کارآموز، مبتدی، نوپیشه، نوچه <hr> متضاد نوکار : آزموده، کهنه کار

مترادف نوکار : تازه کار، کارآموز، مبتدی، نوپیشه، نوچه متضاد نوکار : آزموده، کهنه کار

نوکار

نوکدخدا

<hr> مترادف نوکر : پادو، پیشخدمت، چاکر، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، عبد، غلام، گماشته، مستخدم، هندو <hr> متضاد نوکر : ارباب، کنیز

مترادف نوکر : پادو، پیشخدمت، چاکر، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، عبد، غلام، گماشته، مستخدم، هندو متضاد نوکر : ارباب، کنیز

نوکر

نوکرباب

نوکند

<hr> مترادف نوکیسه : تازه بدوران رسیده، ندیدبدید، نودولت

مترادف نوکیسه : تازه بدوران رسیده، ندیدبدید، نودولت

نوکیسه

<hr> مترادف نوی : بداعت، تازگی، تجدید، جدت، طرفگی <hr> متضاد نوی : کهنگی

مترادف نوی : بداعت، تازگی، تجدید، جدت، طرفگی متضاد نوی : کهنگی

نوی

نویان

<hr> مترادف نوید : بشارت، خبرخوش، مژده

مترادف نوید : بشارت، خبرخوش، مژده

نوید

نویدن

نویس

نویسا

نویساندن

نویسایی

<hr> مترادف نویسنده : ادیب، مصنف، دبیر، راقم، کاتب، محرر، منشی، نگارنده، وراق <hr> متضاد نویسنده : خواننده

مترادف نویسنده : ادیب، مصنف، دبیر، راقم، کاتب، محرر، منشی، نگارنده، وراق متضاد نویسنده : خواننده

نویسنده

<hr> مترادف نوین : تازه، جدید، مدرن، نو <hr> متضاد نوین : قدیم

مترادف نوین : تازه، جدید، مدرن، نو متضاد نوین : قدیم

نوین

نویچ

نوییدن

نویین

نپتون

نپتونیم

<hr> مترادف نپخته : خام، نارس، بی تجربه <hr> متضاد نپخته : پخته

مترادف نپخته : خام، نارس، بی تجربه متضاد نپخته : پخته

نپخته

<hr> مترادف نژاد : اصل، تبار، دودمان، ذریه، عرق، گوهر، نتاج، نسب، نسل

مترادف نژاد : اصل، تبار، دودمان، ذریه، عرق، گوهر، نتاج، نسب، نسل

نژاد

نژادشناسی

<hr> مترادف نژاده : اصیل، بزرگ زاده، گوهری، نجیب، نجیب زاده <hr> متضاد نژاده : بداصل

مترادف نژاده : اصیل، بزرگ زاده، گوهری، نجیب، نجیب زاده متضاد نژاده : بداصل

نژاده

نژغار

نژم

<hr> مترادف نژند : افسرده، پژمان، پژمرده، آزرده، حزین، غمگین، غمین، ملول، خشمناک، غضبناک

مترادف نژند : افسرده، پژمان، پژمرده، آزرده، حزین، غمگین، غمین، ملول، خشمناک، غضبناک

نژند

<hr> مترادف نژندی : افسردگی، پژمردگی، آزردگی، حزن، رنجیدگی، ملالت، سرگشتگی، فروماندگی، خشم، غضب

مترادف نژندی : افسردگی، پژمردگی، آزردگی، حزن، رنجیدگی، ملالت، سرگشتگی، فروماندگی، خشم، غضب

نژندی

نژنگ

نژه

نژیدن

نک

<hr> برابر پارسی : نکته ها

نکات

<hr> مترادف نکاح : ازدواج، پیوند، تزویج، زناشویی، عروسی، وصلت <hr> متضاد نکاح : طلاق <hr> برابر پارسی : زناشویی

مترادف نکاح : ازدواج، پیوند، تزویج، زناشویی، عروسی، وصلت متضاد نکاح : طلاق برابر پارسی : زناشویی

نکاح

نکاف

<hr> مترادف نکال : آزار، اذیت، شکنجه، عقوبت

مترادف نکال : آزار، اذیت، شکنجه، عقوبت

نکال

نکاپ

نکایت

نکبا

نکبات

<hr> مترادف نکبت : ادبار، بدبختی، تنگی، تیره بختی، تیره روزی، خواری، ذلت، رنج، سیه روزی، ضراء، فلاکت، مصیبت، نحوست، وبال <hr> متضاد نکبت : سعادت <hr> برابر پارسی : خواری، بدبختی، رنج

مترادف نکبت : ادبار، بدبختی، تنگی، تیره بختی، تیره روزی، خواری، ذلت، رنج، سیه روزی، ضراء، فلاکت، مصیبت، نحوست، وبال متضاد نکبت : سعادت برابر پارسی : خواری، بدبختی، رنج

نکبت

نکت

<hr> مترادف نکته : مسئله، مضمون، مطلب، دقیقه، لطیفه، رمز، سر <hr> برابر پارسی : پارسی است، برگزیده

مترادف نکته : مسئله، مضمون، مطلب، دقیقه، لطیفه، رمز، سر برابر پارسی : پارسی است، برگزیده

نکته

<hr> مترادف نکته دان : باهوش، ظریف، نکته سنج

مترادف نکته دان : باهوش، ظریف، نکته سنج

نکته دان

<hr> مترادف نکته سنج : باریک بین، خوش طبع، دقیق، ظریف، ظریف طبع، نکته پرداز، نکته دان، نکته گیر

مترادف نکته سنج : باریک بین، خوش طبع، دقیق، ظریف، ظریف طبع، نکته پرداز، نکته دان، نکته گیر

واژه های حرف "ن" - فرهنگ عمید