فرهنگ عمید

گمانیدن

<hr> مترادف گمراه : ضال، غاوی، منحرف، منحط، ویلان، کژراه، سیاه دل، فاسد، ملحد <hr> متضاد گمراه : مهتدی

مترادف گمراه : ضال، غاوی، منحرف، منحط، ویلان، کژراه، سیاه دل، فاسد، ملحد متضاد گمراه : مهتدی

گمراه

<hr> برابر پارسی : باژ، باژگاه، کوستاک

برابر پارسی : باژ، باژگاه، کوستاک

گمرک

گمست

<hr> مترادف گمنام : خامل، بی نام ونشان، غیرمعروف، مجهول، مجهول الهویه، ناشناخته، ناشناس <hr> متضاد گمنام : سرشناس، مشهور

مترادف گمنام : خامل، بی نام ونشان، غیرمعروف، مجهول، مجهول الهویه، ناشناخته، ناشناس متضاد گمنام : سرشناس، مشهور

گمنام

<hr> مترادف گمنامی : بی نامی، بی نشانی، خمول، ناشناختگی، ناشناسی، بی سروپایی <hr> متضاد گمنامی : اشتهار، شهرت

مترادف گمنامی : بی نامی، بی نشانی، خمول، ناشناختگی، ناشناسی، بی سروپایی متضاد گمنامی : اشتهار، شهرت

گمنامی

گمیختن

<hr> مترادف گمیز : ادرار، بول، پیشاب، شاش <hr> متضاد گمیز : غایط

مترادف گمیز : ادرار، بول، پیشاب، شاش متضاد گمیز : غایط

گمیز

گمیزدان

گمیزراه

گمیزیدن

گن

<hr> مترادف گناه : اثم، بزه، تقصیر، جرم، جنایت، حرج، خبط، خطا، ذنب، زلت، سیئه، کبیره، معصیت، منکر <hr> متضاد گناه : حسنه

مترادف گناه : اثم، بزه، تقصیر، جرم، جنایت، حرج، خبط، خطا، ذنب، زلت، سیئه، کبیره، معصیت، منکر متضاد گناه : حسنه

گناه

گناه آلود

گناه الود

گناه پوش

<hr> مترادف گناهکار : بدعمل، بزهکار، تبهکار، خطاکار، روسیاه، عاصی، متهم، مجرم، مذنب، مقصر <hr> متضاد گناهکار : بی گناه، پاک، مبرا

مترادف گناهکار : بدعمل، بزهکار، تبهکار، خطاکار، روسیاه، عاصی، متهم، مجرم، مذنب، مقصر متضاد گناهکار : بی گناه، پاک، مبرا

گناهکار

<hr> مترادف گنبد : قبه

گنبد

گنبدی

<hr> مترادف گنج : خزانه، دفینه، کنز، گنجینه، مخزن، مال، ثروت

مترادف گنج : خزانه، دفینه، کنز، گنجینه، مخزن، مال، ثروت

گنج

گنج آگن

گنج اگن

گنج بار

گنج بان

گنج بخش

گنج خانه

گنج دار

گنج دان

گنج نامه

گنج پرداز

گنج یاب

گنجا

گنجار

گنجاندن

گنجاننده

گنجانیده

<hr> مترادف گنجایش : سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، گشادگی، وسع، وسعت، استعداد، قابلیت

مترادف گنجایش : سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، گشادگی، وسع، وسعت، استعداد، قابلیت

گنجایش

گنجر

<hr> مترادف گنجشک : چغوک، چوزه، عصفور، ملوچ، ملیج

مترادف گنجشک : چغوک، چوزه، عصفور، ملوچ، ملیج

گنجشک

گنجشک روزی

گنجشک زبان

<hr> مترادف گنجفه : قمار

گنجفه

گنجنده

<hr> مترادف گنجه : اشکاف، دولاب، قفسه

مترادف گنجه : اشکاف، دولاب، قفسه

گنجه

<hr> مترادف گنجور : خازن، خزانه دار، خزینه دار، گنج بان، صاحب گنج، گنج دار

مترادف گنجور : خازن، خزانه دار، خزینه دار، گنج بان، صاحب گنج، گنج دار

واژه های حرف "گ" - فرهنگ عمید