انگلیسی به انگلیسی

<hr> متبحر در زبان و ادبیات عرب، عرب شناس، (شیمی) نوعی قند پنتوز (c5h10o5 که از برخی صمغ های گیاهی به دست می آید)

متبحر در زبان و ادبیات عرب، عرب شناس، (شیمی) نوعی قند پنتوز (c5h10o5 که از برخی صمغ های گیاهی به دست می آید)

arabinose

arabisation

arabise

<hr> (زمین) شخم پذیر، کشت پذیر، کشتنی، قابل کشت، مزروعی، متبحر در زبان و ادبیات عرب، عرب شناس، عالم بزبان و علوم عربی

(زمین) شخم پذیر، کشت پذیر، کشتنی، قابل کشت، مزروعی، متبحر در زبان و ادبیات عرب، عرب شناس، عالم بزبان و علوم عربی

arabist

arabization

arabize

<hr> معنی : قابل زرع، قابل کشتکاری، زمین مزروعی <hr> معانی دیگر : (قدیمی - شاعرانه) عربستان، (زمین) شخم پذیر، کشت پذیر، کشتنی، قابل کشت، مزروعی

معنی : قابل زرع، قابل کشتکاری، زمین مزروعی معانی دیگر : (قدیمی - شاعرانه) عربستان، (زمین) شخم پذیر، کشت پذیر، کشتنی، قابل کشت، مزروعی

arable

<hr> (اسطوره ی یونان) اراکنه (دختری که چون در بافندگی با آتنه رقابت کرده بود تبدیل به عنکبوت شد)، (قدیمی - شاعرانه) عربستان، عربی، عربستان

(اسطوره ی یونان) اراکنه (دختری که چون در بافندگی با آتنه رقابت کرده بود تبدیل به عنکبوت شد)، (قدیمی - شاعرانه) عربستان، عربی، عربستان

araby

arachic

arachidic

arachis oil

<hr> معنی : تنندگان <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) پرده ی عنکبوتیه، تنندویه، وابسته به پرده ی عنکبوتیه، (گیاه شناسی) پوشیده از مو یا الیاف نرم و ریز، کرکدار، (جانورشناسی) وابسته به عنکبوتیان، تنندویی، (جانورشناسی) عنکبوت، تنندو (رده ی arachnida و خانواده ی arthropods)، جانوری از راسته ء بند پایان، عنکبوتیان

معنی : تنندگان معانی دیگر : (کالبدشناسی) پرده ی عنکبوتیه، تنندویه، وابسته به پرده ی عنکبوتیه، (گیاه شناسی) پوشیده از مو یا الیاف نرم و ریز، کرکدار، (جانورشناسی) وابسته به عنکبوتیان، تنندویی، (جانورشناسی) عنکبوت، تنندو (رده ی arachnida و خانواده ی arthropods)، جانوری از راسته ء بند پایان، عنکبوتیان

arachnid

<hr> خانواده کارتنه، جانوران عنکبوتی

خانواده کارتنه، جانوران عنکبوتی

arachnida

<hr> معنی : عنکبوتیه عنکبوتی <hr> معانی دیگر : شهر آراد (درباختر کشور رومانی)، (کالبدشناسی) پرده ی عنکبوتیه، تنندویه، وابسته به پرده ی عنکبوتیه، (گیاه شناسی) پوشیده از مو یا الیاف نرم و ریز، کرکدار، (جانورشناسی) وابسته به عنکبوتیان، تنندویی، عنکبوتی، تارعنکبوت، عنکبوتیه عنکبوتی، بافت های نرم و شل، تنندویی

معنی : عنکبوتیه عنکبوتی معانی دیگر : شهر آراد (درباختر کشور رومانی)، (کالبدشناسی) پرده ی عنکبوتیه، تنندویه، وابسته به پرده ی عنکبوتیه، (گیاه شناسی) پوشیده از مو یا الیاف نرم و ریز، کرکدار، (جانورشناسی) وابسته به عنکبوتیان، تنندویی، عنکبوتی، تارعنکبوت، عنکبوتیه عنکبوتی، بافت های نرم و شل، تنندویی

arachnoid

arachnoidal

arachnophobia

<hr> دریای آرافورا (بخشی از اقیانوس آرام که بین استرالیا و گینه ی جدید قرار دارد)، شهر آراد (درباختر کشور رومانی)

دریای آرافورا (بخشی از اقیانوس آرام که بین استرالیا و گینه ی جدید قرار دارد)، شهر آراد (درباختر کشور رومانی)

arad

arafat

<hr> سرزمین آراگون (در شمال خاوری اسپانیا)، ساکن سرزمین آراگون (در شمال خاوری اسپانیا)، وابسته به آراگون، لویی آراگون (شاعر و نویسنده ی فرانسوی)

سرزمین آراگون (در شمال خاوری اسپانیا)، ساکن سرزمین آراگون (در شمال خاوری اسپانیا)، وابسته به آراگون، لویی آراگون (شاعر و نویسنده ی فرانسوی)

aragon

<hr> آراگونیت (سنگ معدنی متشکل از کربنات کلسیم caco3)، ساکن سرزمین آراگون (در شمال خاوری اسپانیا)، وابسته به آراگون

آراگونیت (سنگ معدنی متشکل از کربنات کلسیم caco3)، ساکن سرزمین آراگون (در شمال خاوری اسپانیا)، وابسته به آراگون

aragonese

<hr> شهر اراک (در کشور ایران)، رود ارس (در شمال غرب ایران)، رجوع شود به: arrack

شهر اراک (در کشور ایران)، رود ارس (در شمال غرب ایران)، رجوع شود به: arrack

arak

<hr> مخفف: زبان آرامی، پیشوند: رجوع شود به: -orama، کشور باستانی آرام (احتمالا بخشی از سوریه ی امروزی)، ارام بین النهرین قدیم

مخفف: زبان آرامی، پیشوند: رجوع شود به: -orama، کشور باستانی آرام (احتمالا بخشی از سوریه ی امروزی)، ارام بین النهرین قدیم

aram

<hr> معنی : زبان ارامی <hr> معانی دیگر : الیاف آرامید (ساخته شده از پلاستیک سبک و بسیار محکم که در ساختن تایر ماشین و تن پوش ضد گلوله کاربرد دارد)، زبان آرامی (یکی از زبان های سامی شمالی که حضرت عیسی و پیروانش به آن تکلم می کردند و زبان کشور کهن آرام و سرزمین های مجاور آن بود)

معنی : زبان ارامی معانی دیگر : الیاف آرامید (ساخته شده از پلاستیک سبک و بسیار محکم که در ساختن تایر ماشین و تن پوش ضد گلوله کاربرد دارد)، زبان آرامی (یکی از زبان های سامی شمالی که حضرت عیسی و پیروانش به آن تکلم می کردند و زبان کشور کهن آرام و سرزمین های مجاور آن بود)

aramaic

aramaki

aramark

arame

aramean

<hr> (جانورشناسی) عنکبوت، تنندو (رجوع شود به: spider)، الیاف آرامید (ساخته شده از پلاستیک سبک و بسیار محکم که در ساختن تایر ماشین و تن پوش ضد گلوله کاربرد دارد)

(جانورشناسی) عنکبوت، تنندو (رجوع شود به: spider)، الیاف آرامید (ساخته شده از پلاستیک سبک و بسیار محکم که در ساختن تایر ماشین و تن پوش ضد گلوله کاربرد دارد)

aramid

aranda

<hr> (جانورشناسی) ماهی آراپیما (arapaima gigas ـ پر استخوان و بومی سرزمین آمازون در امریکای جنوبی)، سرخپوست آراپاهو (امروزه در ایالت های اوکلاهوما و وایومینگ زندگی می کنند)

(جانورشناسی) ماهی آراپیما (arapaima gigas ـ پر استخوان و بومی سرزمین آمازون در امریکای جنوبی)، سرخپوست آراپاهو (امروزه در ایالت های اوکلاهوما و وایومینگ زندگی می کنند)

arapaho

<hr> کوه آرارات (مجاور مرزهای ایران و ارمنستان ـ بلندی: 5182 متر)

کوه آرارات (مجاور مرزهای ایران و ارمنستان ـ بلندی: 5182 متر)

ararat

<hr> (گیاه شناسی) درخت آراروبا (andira araroba از تیره ی نخودیان و بومی کشور برزیل)

(گیاه شناسی) درخت آراروبا (andira araroba از تیره ی نخودیان و بومی کشور برزیل)

araroba

arava highway

arazi

<hr> مخفف: (عامیانه) سفته باز

مخفف: (عامیانه) سفته باز

<hr> معنی : منجنیق، وسیله اندازهگیری ارتفاعات زیاد، الت پرتاب تیر و زوبین و گلوله <hr> معانی دیگر : (جنگ افزار) کمان چلیپایی (که دسته ی چوبی و کمان پولادین داشت و برای پرتاب تیر و نیزه و سنگ به کار می رفت) (arbalist هم می گویند)، زوبین افکن

معنی : منجنیق، وسیله اندازهگیری ارتفاعات زیاد، الت پرتاب تیر و زوبین و گلوله معانی دیگر : (جنگ افزار) کمان چلیپایی (که دسته ی چوبی و کمان پولادین داشت و برای پرتاب تیر و نیزه و سنگ به کار می رفت) (arbalist هم می گویند)، زوبین افکن

arbalest

arbalester

<hr> منجنیق، الت پرتاب تیر و زوبین و گلوله، وسیله اندازه گیری ارتفاعات زیاد

منجنیق، الت پرتاب تیر و زوبین و گلوله، وسیله اندازه گیری ارتفاعات زیاد

arbalist

arbalister

arbeit macht frei

<hr> معنی : داور، حکم، قاضی، مصدق، منصف <hr> معانی دیگر : میانجی، داورکل، دارای اختیار کامل در حکمیت، داوری کردن

معنی : داور، حکم، قاضی، مصدق، منصف معانی دیگر : میانجی، داورکل، دارای اختیار کامل در حکمیت، داوری کردن

arbiter

<hr> معنی : قابل داوری <hr> معانی دیگر : قابل حکمیت، قابل حل و فصل

معنی : قابل داوری معانی دیگر : قابل حکمیت، قابل حل و فصل

arbitrable

<hr> معنی : داوری کردن <hr> معانی دیگر : (بورس سهام) خرید و فروش بلافاصله در دوبازار مختلف (به منظور سود بردن از تفاوت قیمت در آن دو بازار)، خرید مقدار سهام شرکتی که در شرف ادغام در شرکت دیگری است (به منظور سود بردن از بالارفتن احتمالی قیمت آن سهام)، سهام بازی، سفته بازی (risk arbitrage هم می گویند)

معنی : داوری کردن معانی دیگر : (بورس سهام) خرید و فروش بلافاصله در دوبازار مختلف (به منظور سود بردن از تفاوت قیمت در آن دو بازار)، خرید مقدار سهام شرکتی که در شرف ادغام در شرکت دیگری است (به منظور سود بردن از بالارفتن احتمالی قیمت آن سهام)، سهام بازی، سفته بازی (risk arbitrage هم می گویند)

arbitrage

arbitrage stocks

arbitrager

<hr> کسی که با استفاده از تفاوت قیمت (سهام و کالا و غیره) در دو بازار مختلف خرید و فروش می کند، سهام باز، سفته باز (arbitrager هم می گویند)

کسی که با استفاده از تفاوت قیمت (سهام و کالا و غیره) در دو بازار مختلف خرید و فروش می کند، سهام باز، سفته باز (arbitrager هم می گویند)

واژه های حرف "a" - انگلیسی به انگلیسی