انگلیسی به انگلیسی

delay of justice

delay of pay

delay of sentence

<hr> معنی : به تاخیر افتاده، معوق <hr> معانی دیگر : به تاخیر افتاده

معنی : به تاخیر افتاده، معوق معانی دیگر : به تاخیر افتاده

delayed

delayed action

delayed action bomb

delayed destruct

delayed judgement

delayed justice

delayer

delaying

<hr> کنش درنگ آفرین (عملی که برای تاخیراندازی به منظور کسب فرصت مناسب و غیره انجام گیرد)

کنش درنگ آفرین (عملی که برای تاخیراندازی به منظور کسب فرصت مناسب و غیره انجام گیرد)

delaying action

delaying action line

<hr> معنی : بزدایید، حذف شدن، حذف کردن <hr> معانی دیگر : (چاپ) حذف شود، از قلم بیاندازید، در تصحیح حذف شود، پاک کنید

معنی : بزدایید، حذف شدن، حذف کردن معانی دیگر : (چاپ) حذف شود، از قلم بیاندازید، در تصحیح حذف شود، پاک کنید

dele

delead

<hr> معنی : لذیذ <hr> معانی دیگر : خوش مزه، (بسیار) مطبوع، گوارا، خواستنی، شهوت انگیز، خوشگوار

معنی : لذیذ معانی دیگر : خوش مزه، (بسیار) مطبوع، گوارا، خواستنی، شهوت انگیز، خوشگوار

delectable

delectably

<hr> معنی : لذت، صفاء، حظ نفس <hr> معانی دیگر : سرگرمی، تفریح، خوشی، حظ، صفا

معنی : لذت، صفاء، حظ نفس معانی دیگر : سرگرمی، تفریح، خوشی، حظ، صفا

delectation

delegable

<hr> معنی : نمایندگی، نماینده، انتخاب، هیئت نمایندگان <hr> معانی دیگر : وکالت

معنی : نمایندگی، نماینده، انتخاب، هیئت نمایندگان معانی دیگر : وکالت

delegacy

delegalise

delegalize

<hr> معنی : نماینده، نمایندگی دادن، وکالت دادن، محول کردن به <hr> معانی دیگر : نماینده کردن، به نمایندگی گزیدن، وکالت دادن به، نمایندگی دادن به، (حق یا مسئولیت و غیره) سپردن، اختیار دادن، سپاردن، (سابقا) نماینده ی سرزمین های امریکا که هنوز به صورت ایالت درنیامده بودند

معنی : نماینده، نمایندگی دادن، وکالت دادن، محول کردن به معانی دیگر : نماینده کردن، به نمایندگی گزیدن، وکالت دادن به، نمایندگی دادن به، (حق یا مسئولیت و غیره) سپردن، اختیار دادن، سپاردن، (سابقا) نماینده ی سرزمین های امریکا که هنوز به صورت ایالت درنیامده بودند

delegate

delegate authority

delegated authority

<hr> معنی : وکالت، نمایندگی، هیات نمایندگان <hr> معانی دیگر : گروه نمایندگان، هیئت نمایندگی، سپارش، گزینش (به نمایندگی)، محول سازی، واگذاری، تفویض (اختیار و غیره)

معنی : وکالت، نمایندگی، هیات نمایندگان معانی دیگر : گروه نمایندگان، هیئت نمایندگی، سپارش، گزینش (به نمایندگی)، محول سازی، واگذاری، تفویض (اختیار و غیره)

delegation

delegation of authority

delegation of high ranking officials

delegation of power

delegator

delegatory

delegitimise

delegitimize

deletable

<hr> معنی : انداختن، حذف کردن، برداشتن <hr> معانی دیگر : (چیزی را از متن نگاشته شده) زدن، قلم زدن، (زادشناسی) ستردن

معنی : انداختن، حذف کردن، برداشتن معانی دیگر : (چیزی را از متن نگاشته شده) زدن، قلم زدن، (زادشناسی) ستردن

delete

delete key

<hr> (verb transitive) خط زدن، حذف کردن، برداشتن، انداختن

(verb transitive) خط زدن، حذف کردن، برداشتن، انداختن

deleted

deleted item

<hr> معنی : زیان اور، اسیب رسان <hr> معانی دیگر : زیان اور، اسیب رسان

معنی : زیان اور، اسیب رسان معانی دیگر : زیان اور، اسیب رسان

deleterious

deleteriously

deleteriousness

deleting a file

<hr> معنی : حذف <hr> معانی دیگر : زدگی (از متن نگاشته یا چاپ شده)، قلم خوردگی، زدش، (واژه یا عبارت) زده شده، حذف شده، قلم خورده، محو

معنی : حذف معانی دیگر : زدگی (از متن نگاشته یا چاپ شده)، قلم خوردگی، زدش، (واژه یا عبارت) زده شده، حذف شده، قلم خورده، محو

deletion

delf

<hr> شهر دلفت (در کشور هلند)، سفال لعابی

شهر دلفت (در کشور هلند)، سفال لعابی

delft

<hr> سفال دلفت (معمولا به رنگ های سپید و آبی که اصلا در شهر دلفت ساخته می شد)

سفال دلفت (معمولا به رنگ های سپید و آبی که اصلا در شهر دلفت ساخته می شد)

واژه های حرف "d" - انگلیسی به انگلیسی