انگلیسی به انگلیسی

<hr> ال گرکو(نقاش اسپانیایی - زاده ی جزیره ی کرت)

ال گرکو(نقاش اسپانیایی - زاده ی جزیره ی کرت)

el greco

el hamaayan

el manar tv

el minya

<hr> (جغرافی هواشناسی) جریان دریایی النینو، دریا رود النینو (که در کناره ی شمالی آمریکای جنوبی از شمال به جنوب جریان دارد و چگونگی آن در آب و هوای زمین به ویژه آمریکا تاثیر زیاد دارد)

(جغرافی هواشناسی) جریان دریایی النینو، دریا رود النینو (که در کناره ی شمالی آمریکای جنوبی از شمال به جنوب جریان دارد و چگونگی آن در آب و هوای زمین به ویژه آمریکا تاثیر زیاد دارد)

el nino

<hr> شهر ال پاسو (در غرب ایالت تکزاس - امریکا)

شهر ال پاسو (در غرب ایالت تکزاس - امریکا)

el paso

<hr> کشور ال سالوادور (در امریکای مرکزی)

کشور ال سالوادور (در امریکای مرکزی)

el salvador

<hr> معنی : استادانه درست شده، بزحمت درست شده، دارای جزئیات، به زحمت ساختن، بادقت شرح دادن، سنگین کردن <hr> معانی دیگر : پر جزئیات، پیچیده، تودرتو، بغرنج، دقیق، حساس، مفصل، مبسوط، پر طول و تفصیل، (سبک) مغلق، پر نقش و نگار، پرنگار، (معمولا با: on یا upon) به طور مبسوط شرح دادن، وارد جزئیات شدن، مفصل گفتن، (با زحمت و دقت) ساختن، فرآوردن، تولید کردن، پر جزئیات کردن، پیچیده کردن، تودرتو کردن، (زیست شناسی - مواد خوراکی و غیره را تبدیل به مواد جذب شدنی یا دفع شدنی کردن) پروردن، گواراندن، عمل آوردن، ساختن

معنی : استادانه درست شده، بزحمت درست شده، دارای جزئیات، به زحمت ساختن، بادقت شرح دادن، سنگین کردن معانی دیگر : پر جزئیات، پیچیده، تودرتو، بغرنج، دقیق، حساس، مفصل، مبسوط، پر طول و تفصیل، (سبک) مغلق، پر نقش و نگار، پرنگار، (معمولا با: on یا upon) به طور مبسوط شرح دادن، وارد جزئیات شدن، مفصل گفتن، (با 

elaborate

elaborate a remark

elaborated

elaborated on

<hr> بطورکامل، استادانه، بزحمت، ازروی صنعت ونازک کاری

بطورکامل، استادانه، بزحمت، ازروی صنعت ونازک کاری

elaborately

<hr> استادی درکار، دقت درکار، پرکاری

استادی درکار، دقت درکار، پرکاری

elaborateness

<hr> معنی : جزئیات، پیچیدگی <hr> معانی دیگر : پیچیدگی، جزئیات

معنی : جزئیات، پیچیدگی معانی دیگر : پیچیدگی، جزئیات

elaboration

elaborator

elaine

<hr> (noun) (فرانسه) شور و اشتیاق، خیزش

(noun) (فرانسه) شور و اشتیاق، خیزش

elan

<hr> معنی : گاو کوهی افریقایی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) ایلند (دو نوع آهوی درشت و گاو مانند افریقایی از جنس taurotragus که شاخ های مارپیچ دارند)

معنی : گاو کوهی افریقایی معانی دیگر : (جانورشناسی) ایلند (دو نوع آهوی درشت و گاو مانند افریقایی از جنس taurotragus که شاخ های مارپیچ دارند)

eland

elapid

<hr> معنی : سپری شدن، گذشتن، منقضی شدن <hr> معانی دیگر : (زمان) منقضی شدن، سرآمدن، سقوط

معنی : سپری شدن، گذشتن، منقضی شدن معانی دیگر : (زمان) منقضی شدن، سرآمدن، سقوط

elapse

<hr> معنی : فنری، کشسان، قابل ارتجاع، کش دار، مرتجع، سبک روح <hr> معانی دیگر : کشایند، کشی، جهمند، کشان، کشمند، (دارای توانایی زود چیره شدن بر غم یا خستگی و غیره) سبکروح، انعطاف پذیر، خم پذیر، نرمش دار، (اقتصاد - دارای واکنش تند نسبت به تغییر قیمت - در مورد عرضه و تقاضای برخی کالاها و خدمات به کار می رود) کشش دار، بند کشدار، هر چیزی که کش بیاید، هر چیز کشدار

معنی : فنری، کشسان، قابل ارتجاع، کش دار، مرتجع، سبک روح معانی دیگر : کشایند، کشی، جهمند، کشان، کشمند، (دارای توانایی زود چیره شدن بر غم یا خستگی و غیره) سبکروح، انعطاف پذیر، خم پذیر، نرمش دار، (اقتصاد - دارای واکنش تند نسبت به تغییر قیمت - در مورد عرضه و تقاضای برخی کالاها و خدمات به کار می رود) کشش

elastic

elastic band

elastic bandage

elastic fibers

elastic sides

elastic stockings

elastically

elasticated

elasticise

<hr> معنی : قابلیت ارتجاعی <hr> معانی دیگر : کشداری، کشسانی، کشایندی، جهمندی، کشمندی، (اقتصاد - میزان نوسان عرضه و تقاضای یک کالا یا خدمت در برابر تغییر قیمت) کشش، حساسیت در برابر تغییر قیمت، سبکروحی، انعطاف پذیری، نشاط و حرارت، خم پذیری، نرمش

معنی : قابلیت ارتجاعی معانی دیگر : کشداری، کشسانی، کشایندی، جهمندی، کشمندی، (اقتصاد - میزان نوسان عرضه و تقاضای یک کالا یا خدمت در برابر تغییر قیمت) کشش، حساسیت در برابر تغییر قیمت، سبکروحی، انعطاف پذیری، نشاط و حرارت، خم پذیری، نرمش

elasticity

<hr> (پارچه و غیره را) کشدار کردن، به کش مجهز کردن، کشسان کردن، کشایند کردن

(پارچه و غیره را) کشدار کردن، به کش مجهز کردن، کشسان کردن، کشایند کردن

elasticize

<hr> (کالبد شناسی - ماده ی اصلی بافت کشسان) کشسانه، الاستین

(کالبد شناسی - ماده ی اصلی بافت کشسان) کشسانه، الاستین

elastin

<hr> (شیمی - پلیمر لاستیک مانند) الاستومر

(شیمی - پلیمر لاستیک مانند) الاستومر

elastomer

elastomeric

elastometer

elastoplast

elastosis

<hr> معنی : برافراشته، بالا بردن <hr> معانی دیگر : (بسیار شاد یا سربلند کردن) به وجد آوردن، مشعوف کردن، سرفراز کردن، سربلند، محفوظ کردن

معنی : برافراشته، بالا بردن معانی دیگر : (بسیار شاد یا سربلند کردن) به وجد آوردن، مشعوف کردن، سرفراز کردن، سربلند، محفوظ کردن

elate

<hr> (verb transitive) برافراشته، سربلند، بالا بردن، محفوظ کردن

(verb transitive) برافراشته، سربلند، بالا بردن، محفوظ کردن

elated

elatedly

elatedness

<hr> (گیاه شناسی - لایه ی کشسان در تخمدان برخی گیاهان که موجب جهش و پراکنده شدن تخم ها می شود) ور جک، جهانگر، خاصیت انبساط و گسترش گازها و هوا، فنر

(گیاه شناسی - لایه ی کشسان در تخمدان برخی گیاهان که موجب جهش و پراکنده شدن تخم ها می شود) ور جک، جهانگر، خاصیت انبساط و گسترش گازها و هوا، فنر

elater

<hr> معنی : ترفیع، رفعت، بالابری، سرفرازی شادی <hr> معانی دیگر : وجد، شعف، سرفرازی

معنی : ترفیع، رفعت، بالابری، سرفرازی شادی معانی دیگر : وجد، شعف، سرفرازی

elation

elazar

<hr> البا (جزیره ای در نزدیکی ساحل ایتالیا که ناپلئون در آن سه سال تبعید بود)

البا (جزیره ای در نزدیکی ساحل ایتالیا که ناپلئون در آن سه سال تبعید بود)

elba

<hr> رود الب (که از شمال غرب جمهوری چک سرچشمه می گیرد و در نزدیکی هامبورگ در آلمان به دریای شمال می ریزد)

رود الب (که از شمال غرب جمهوری چک سرچشمه می گیرد و در نزدیکی هامبورگ در آلمان به دریای شمال می ریزد)

elbe

elbit

<hr> معنی : زانو، ارنج، دسته صندلی، با ارنج زدن <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) آرنج، مرفق، بخشی از آستین که آرنج را می پوشاند، (با آرنج ها) کنار زدن، پس زدن، آرنج فرو کردن به، گوشه دار شدن، (لوله کشی و لوله ی بخاری و غیره) زانویی، زانوچه

معنی : زانو، ارنج، دسته صندلی، با ارنج زدن معانی دیگر : (کالبدشناسی) آرنج، مرفق، بخشی از آستین که آرنج را می پوشاند، (با آرنج ها) کنار زدن، پس زدن، آرنج فرو کردن به، گوشه دار شدن، (لوله کشی و لوله ی بخاری و غیره) زانویی، زانوچه

واژه های حرف "e" - انگلیسی به انگلیسی