انگلیسی به انگلیسی

get off one's back

get off one's trolley

<hr> آغاز شدن یا کردن، شروع به پیشرفت کردن

آغاز شدن یا کردن، شروع به پیشرفت کردن

get off the ground

get off with a scratch or two

get old

<hr> <b>معنی</b> : کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن <hr> <b>معانی دیگر</b> : 1- داخل شدن، روی (چیزی) رفتن، سوار شدن 2- پوشیدن، به پوست خود مالیدن یا زدن 3- ادامه دادن، پیشرفت کردن 4- پیر شدن، 5- امرار معاش کردن، ساختن با 6- جور بودن با، (در مورد مد و رنگ) به هم خوردن، سوار شدن بر

معنی : کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن معانی دیگر : 1- داخل شدن، روی (چیزی) رفتن، سوار شدن 2- پوشیدن، به پوست خود مالیدن یا زدن 3- ادامه دادن، پیشرفت کردن 4- پیر شدن، 5- امرار معاش کردن، ساختن با 6- جور بودن با، (در مورد مد و رنگ) به هم خوردن، سوار شدن بر

get on

get on one's nerves

<hr> (خودمانی) در کار دیگری دخالت کردن (یا نکردن)

(خودمانی) در کار دیگری دخالت کردن (یا نکردن)

get on someone's case

get on the ball

get on the band wagon

get on well with

get on with

get one down

<hr> (عامیانه) بهتر عمل کردن

(عامیانه) بهتر عمل کردن

get one's act together

get one's claws into

get one's facts mixed up

<hr> کاری را تازه آغاز کردن، برای اولین بار کردن

کاری را تازه آغاز کردن، برای اولین بار کردن

get one's feet wet

<hr> به سزای خود رسیدن، تقاص پس دادن

به سزای خود رسیدن، تقاص پس دادن

get one's just deserts

get one's knife into

get one's money's worth

get one's rocks off

get ones act together

get ones goat

<hr> 1- بیرون رفتن، خارج شدن 2- رفتن، عزیمت کردن 3- بیرون آوردن، در آوردن 4- افشا شدن 5- منتشر شدن یا کردن، اعلام شدن یاکردن

1- بیرون رفتن، خارج شدن 2- رفتن، عزیمت کردن 3- بیرون آوردن، در آوردن 4- افشا شدن 5- منتشر شدن یا کردن، اعلام شدن یاکردن

get out

get out of here

get out of my face

get out of my sight

get out on bail

get outta here

<hr> 1- بهبود یافتن، جبران کردن، دوباره به دست آوردن، بازیافتن، 2- فراموش کردن، نادیده انگاشتن

1- بهبود یافتن، جبران کردن، دوباره به دست آوردن، بازیافتن، 2- فراموش کردن، نادیده انگاشتن

get over

get over here

get over something

get real

get rid

<hr> از سربازکردن، دک کردن، (از شر چیزی) خلاص شدن

از سربازکردن، دک کردن، (از شر چیزی) خلاص شدن

get rid of

get round

get sacked

get shorty

get someone to come

get someone where one wants him

get something down

get something right

<hr> (عامیانه) ازدواج کردن

get spliced

get square with

<hr> آغاز کردن، شروع کردن

get started

get straight to the point

get stuck with

<hr> (انگلیس - خودمانی) گمشو!، برو پی کار خودت !، خدا روزیت را جای دیگر بدهد

(انگلیس - خودمانی) گمشو!، برو پی کار خودت !، خدا روزیت را جای دیگر بدهد

واژه های حرف "g" - انگلیسی به انگلیسی