انگلیسی به انگلیسی

get the axe

<hr> (امریکا - عامیانه) شروع به کار یا فعالیت کردن، ادامه دادن

(امریکا - عامیانه) شروع به کار یا فعالیت کردن، ادامه دادن

get the ball rolling

<hr> 1- شکست دادن، پیشی گرفتن، فایق شدن بر، 2- زرنگتر بودن (از)

1- شکست دادن، پیشی گرفتن، فایق شدن بر، 2- زرنگتر بودن (از)

get the best of

<hr> اخراج شدن، با تیپا بیرون شدن

اخراج شدن، با تیپا بیرون شدن

get the boot

get the bounce

<hr> قلق کاری یا چیزی را آموختن، اسلوب عملکرد (چیزی را) یادگرفتن، لم کاری را آموختن، عادت کردن به

قلق کاری یا چیزی را آموختن، اسلوب عملکرد (چیزی را) یادگرفتن، لم کاری را آموختن، عادت کردن به

get the hang of

get the measure of someone

<hr> (عامیانه) معنی اشاره یا پیام یا عملی را فهمیدن

(عامیانه) معنی اشاره یا پیام یا عملی را فهمیدن

get the message

get the picture

get the pip

get the push

<hr> (خودمانی) اخراج شدن، (از خدمت) منفصل شدن

(خودمانی) اخراج شدن، (از خدمت) منفصل شدن

get the sack

get the show on the road

get the upper hand

get the wind up

get there in the nick of time

<hr> 1- تمام کردن، خاتمه یافتن، به پایان رسیدن 2- دوام آوردن، باقی ماندن 3- ارتباط برقرار کردن، تفهیم کردن

1- تمام کردن، خاتمه یافتن، به پایان رسیدن 2- دوام آوردن، باقی ماندن 3- ارتباط برقرار کردن، تفهیم کردن

get through

<hr> 1- ارتباط برقرار کردن با، دسترسی یافتن به 2- (با تهدید و تطمیع) تحت تاثیر قرار دادن

1- ارتباط برقرار کردن با، دسترسی یافتن به 2- (با تهدید و تطمیع) تحت تاثیر قرار دادن

get to

<hr> (امریکا- خودمانی) پیشروی کردن، (در عشق یا دوستی یا کار و غیره) از خان اول گذشتن

(امریکا- خودمانی) پیشروی کردن، (در عشق یا دوستی یا کار و غیره) از خان اول گذشتن

get to first base

get to smooth water

get to the bottom of

get to the bottom of things

get to the point

<hr> 1- جمع آوری کردن، گرد آوردن، انباشتن 2- تجمع کردن، گردهم آمدن 3- (عامیانه) توافق کردن، 1- دور هم جمع شدن، گرد آمدن 2- توافق کردن

1- جمع آوری کردن، گرد آوردن، انباشتن 2- تجمع کردن، گردهم آمدن 3- (عامیانه) توافق کردن، 1- دور هم جمع شدن، گرد آمدن 2- توافق کردن

get together

get tricked

<hr> (عامیانه) کسی را آزردن یا خشمگین کردن، کلافه کردن

(عامیانه) کسی را آزردن یا خشمگین کردن، کلافه کردن

get under one's skin

get underway

<hr> <b>معنی</b> : خاستن، برخاستن، بلند شدن، درست شدن، پاگردیدن <hr> <b>معانی دیگر</b> : 1- برخاستن، پاشدن، بلند شدن (از صندلی یا بستر) 2- به هم جور کردن، انشا کردن، سازمان دادن، برخاست طرز، ترکیب، شکل

معنی : خاستن، برخاستن، بلند شدن، درست شدن، پاگردیدن معانی دیگر : 1- برخاستن، پاشدن، بلند شدن (از صندلی یا بستر) 2- به هم جور کردن، انشا کردن، سازمان دادن، برخاست طرز، ترکیب، شکل

get up

get up and go

get up on the wrong side

<hr> از دنده ی چپ بلند شدن، بدخلقی کردن، زودرنج و زودخشم بودن

از دنده ی چپ بلند شدن، بدخلقی کردن، زودرنج و زودخشم بودن

get up on the wrong side of the bed

get used to

get warm

get water from a flint

get well soon

get wind

<hr> مطلع شدن، بو بردن، کاشف به عمل آوردن

مطلع شدن، بو بردن، کاشف به عمل آوردن

get wind of

get wise to

get you

get your hands off

get your shit together

<hr> به دست آوردنی، قابل حصول، دردسترس، accessible قابل دسترس، توفیق یافتنی، بدست اوردنی، یافتنی، پیداکردنی، قابل حصول

به دست آوردنی، قابل حصول، دردسترس، accessible قابل دسترس، توفیق یافتنی، بدست اوردنی، یافتنی، پیداکردنی، قابل حصول

getatable

getaway car

getcha

<hr> باغ جتسمانی (در نزدیکی اورشلیم که حضرت عیسی در آن دستگیر شد)، موقعیت دردآور، وضع شکنجهآور

باغ جتسمانی (در نزدیکی اورشلیم که حضرت عیسی در آن دستگیر شد)، موقعیت دردآور، وضع شکنجهآور

واژه های حرف "g" - انگلیسی به انگلیسی