انگلیسی به انگلیسی

gloated over

gloater

gloating

<hr> بانگاه خیره، بانگاه حسرت امیز، ازروی چشم چرانی

بانگاه خیره، بانگاه حسرت امیز، ازروی چشم چرانی

gloatingly

<hr> معنی : ذره کوچک، لکه، گلبول، قطره کوچک، کره کوچک <hr> معانی دیگر : قطره ی کوچک، چکه، قطعه ی گرد، تکه، تکه ابر سرگردان در آسمان، لخته، کنجل

معنی : ذره کوچک، لکه، گلبول، قطره کوچک، کره کوچک معانی دیگر : قطره ی کوچک، چکه، قطعه ی گرد، تکه، تکه ابر سرگردان در آسمان، لخته، کنجل

glob

<hr> معنی : جهانی، سراسری، کروی <hr> معانی دیگر : گرد، توپ مانند

معنی : جهانی، سراسری، کروی معانی دیگر : گرد، توپ مانند

global

global backup

global format

global market

global ocean observing system

global positioning system

global system for mobile communications

<hr> جهان (که در اثر رسانه های همگانی و وسائل مسافرت سریع مثل دهکده ی کوچکی شده است)، دهکده ی جهانی

جهان (که در اثر رسانه های همگانی و وسائل مسافرت سریع مثل دهکده ی کوچکی شده است)، دهکده ی جهانی

global village

global warming

globalisation

<hr> بینش جهانی، سیاست جهانی، هر برنامه ای که جنبه ی جهانی داشته باشد، جهانی سازی

بینش جهانی، سیاست جهانی، هر برنامه ای که جنبه ی جهانی داشته باشد، جهانی سازی

globalism

globalist

globality

globalization

<hr> جهانی کردن، در سرتاسر جهان تعمیم دادن، همه جانبه کردن، کلی کردن، کلی کردن the fight against poverty must be globalized پیکار با فقر باید جهانی باشد

جهانی کردن، در سرتاسر جهان تعمیم دادن، همه جانبه کردن، کلی کردن، کلی کردن the fight against poverty must be globalized پیکار با فقر باید جهانی باشد

globalize

globally

globalstar

globalstar system

<hr> معنی : گوی، حباب، قطره، کره، کره خاک، زمین، گرد کردن، کروی کردن <hr> معانی دیگر : به صورت توپ درآوردن، گوی مانند شدن یا کردن، گندله کردن یا شدن، کروی شدن یا کردن، هر چیز کروی شکل (مثل قدح شیشه ای یا حباب لامپ و غیره)، کره ی بلورین، توپچه، توپی، هر چیز گرد، نقشه ی زمین (به شکل کره)، کره ی جغرافیایی، مدل کروی ماه و سایر اجرام سماوی

معنی : گوی، حباب، قطره، کره، کره خاک، زمین، گرد کردن، کروی کردن معانی دیگر : به صورت توپ درآوردن، گوی مانند شدن یا کردن، گندله کردن یا شدن، کروی شدن یا کردن، هر چیز کروی شکل (مثل قدح شیشه ای یا حباب لامپ و غیره)، کره ی بلورین، توپچه، توپی، هر چیز گرد، نقشه ی زمین (به شکل کره)، کره ی جغرافیایی، مدل ک

globe

<hr> معنی : سیاح، جهانگرد <hr> معانی دیگر : عیار، کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر می کند، سیاح جهانگرد

معنی : سیاح، جهانگرد معانی دیگر : عیار، کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر می کند، سیاح جهانگرد

globe trotter

<hr> معنی : جهانگردی <hr> معانی دیگر : جهانگردی جهانگردی وسیاحت باشتاب

معنی : جهانگردی معانی دیگر : جهانگردی جهانگردی وسیاحت باشتاب

globe trotting

<hr> (جانور شناسی) گوی ماهی، ماهی کروی (از تیره ی tetraodontidae - بومی دریاهای مناطق حاره)، یکجورماهی که میتواندبادکرده خودراگردسازد

(جانور شناسی) گوی ماهی، ماهی کروی (از تیره ی tetraodontidae - بومی دریاهای مناطق حاره)، یکجورماهی که میتواندبادکرده خودراگردسازد

globefish

<hr> (گیاه شناسی) گل کروی (از تیره ی آلاله و از جنس trollius که گل های توپچه مانندی دارد)، گیاهی از تیره الاله واز جنس الالگان trollius

(گیاه شناسی) گل کروی (از تیره ی آلاله و از جنس trollius که گل های توپچه مانندی دارد)، گیاهی از تیره الاله واز جنس الالگان trollius

globeflower

globes

globetrot

globigerina

<hr> بخش پروتئین دار هموگلوبین (یا خونگردک)، گلوبین، گردک، گلوبین یا پروتئین بی رنگ

بخش پروتئین دار هموگلوبین (یا خونگردک)، گلوبین، گردک، گلوبین یا پروتئین بی رنگ

globin

globoboss

<hr> کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، چیز کروی شکل، گردک، گوی دیس، گوی سا

کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، چیز کروی شکل، گردک، گوی دیس، گوی سا

globoid

<hr> کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، تقریبا گردیاکروی

کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، تقریبا گردیاکروی

globose

globosely

<hr> معنی : کرویت <hr> معانی دیگر : کرویت

معنی : کرویت معانی دیگر : کرویت

globosity

<hr> معنی : گرد، کروی، گوی مانند، گلبولوار <hr> معانی دیگر : گویچه ای، توپ مانند

معنی : گرد، کروی، گوی مانند، گلبولوار معانی دیگر : گویچه ای، توپ مانند

globular

globular cluster

globularity

globularly

globularness

<hr> معنی : گلبول، جسم کوچک کروی، گویچه خون <hr> معانی دیگر : گویچه، توپچه، کره ی کوچک، قطره، هر چیز گرد و کوچک

معنی : گلبول، جسم کوچک کروی، گویچه خون معانی دیگر : گویچه، توپچه، کره ی کوچک، قطره، هر چیز گرد و کوچک

globule

<hr> (بیوشیمی) گلوبولین (دسته ای از پروتئین هایی که در بافت های گیاهی و حیوانی یافت می شوند و فقط در محلول های نمکی قابل حل هستند)

(بیوشیمی) گلوبولین (دسته ای از پروتئین هایی که در بافت های گیاهی و حیوانی یافت می شوند و فقط در محلول های نمکی قابل حل هستند)

globulin

globus

globus hystericus

glock gun

<hr> معنی : سنتور، نوعی الت موسیقی <hr> معانی دیگر : (آلمانی - موسیقی) سنتور فرنگی (سنتوری که به جای سیم، تسمه های فلزی و صدایی زنگ مانند دارد)

معنی : سنتور، نوعی الت موسیقی معانی دیگر : (آلمانی - موسیقی) سنتور فرنگی (سنتوری که به جای سیم، تسمه های فلزی و صدایی زنگ مانند دارد)

واژه های حرف "g" - انگلیسی به انگلیسی