انگلیسی به انگلیسی

<hr> ازروی قاعده عبارت سازی، به ایین سخن پردازی، ازروی قاعده انشا

ازروی قاعده عبارت سازی، به ایین سخن پردازی، ازروی قاعده انشا

phraseologically

<hr> معنی : انشاء، عبارت، کلمه بندی، عبارت پردازی <hr> معانی دیگر : روش نگارش یا سخن، سبک، واژه بندی، فهرست

معنی : انشاء، عبارت، کلمه بندی، عبارت پردازی معانی دیگر : روش نگارش یا سخن، سبک، واژه بندی، فهرست

phraseology

phrasing

phreak

phreaker

phren

<hr> معنی : دیوانه، شوریده، اشفته <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: frenetic، frenetic : دیوانه

معنی : دیوانه، شوریده، اشفته معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: frenetic، frenetic : دیوانه

phrenetic

phrenetical

<hr> معنی : حاجزی <hr> معانی دیگر : فکری، مغزی، روانی، وابسته به حجاب حاجز

معنی : حاجزی معانی دیگر : فکری، مغزی، روانی، وابسته به حجاب حاجز

phrenic

phrenitic

phrenitis

phrenogastric

phrenologic

<hr> وابسته به جمجمه خوانی

phrenological

<hr> ازروى علم براهین جمجمه، موافق قواعد این علم

ازروى علم براهین جمجمه، موافق قواعد این علم

phrenologically

<hr> معنی : جمجمه شناس، جمجمه خوان <hr> معانی دیگر : جمجمه شناس، جمجمه خوان

معنی : جمجمه شناس، جمجمه خوان معانی دیگر : جمجمه شناس، جمجمه خوان

phrenologist

<hr> معنی : جمجمه خوانی، علم براهین جمجمه <hr> معانی دیگر : (عملی که امروز مردود است: شناخت شخصیت از روی شکل و برجستگی های کاسه ی سر) جمجمه خوانی

معنی : جمجمه خوانی، علم براهین جمجمه معانی دیگر : (عملی که امروز مردود است: شناخت شخصیت از روی شکل و برجستگی های کاسه ی سر) جمجمه خوانی

phrenology

<hr> معنی : دیوانگی، شور <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: frenzy، frenzy : دیوانگی

معنی : دیوانگی، شور معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: frenzy، frenzy : دیوانگی

phrensy

<hr> فریجیه (نام سرزمینی باستانی در مرکز آسیای صغیر)

فریجیه (نام سرزمینی باستانی در مرکز آسیای صغیر)

phrygia

<hr> وابسته به فریجیه و مردم و زبان و فرهنگ آن، اهل فریجیه، وابسته به فریجیه و مردم و زبان و فرهنگ آن اهل فریجیه زبان هند و اروپایی این سرزمین

وابسته به فریجیه و مردم و زبان و فرهنگ آن، اهل فریجیه، وابسته به فریجیه و مردم و زبان و فرهنگ آن اهل فریجیه زبان هند و اروپایی این سرزمین

phrygian

<hr> فتالئین، تالئین (انواع رنگیزه های مصنوعی که از فنل می گیرند)

فتالئین، تالئین (انواع رنگیزه های مصنوعی که از فنل می گیرند)

phthalein

phthalic

<hr> (شیمی) فتالین، تالین (انواع ترکیب هایی که از کاهش فتالئین ها phthaleins به دست می آیند)

(شیمی) فتالین، تالین (انواع ترکیب هایی که از کاهش فتالئین ها phthaleins به دست می آیند)

phthalin

phthiocol

phthioic

<hr> (پزشکی) شپش زدگی، آلودگی با شپش (pediculosis هم می گویند)، شپشک داشتن

(پزشکی) شپش زدگی، آلودگی با شپش (pediculosis هم می گویند)، شپشک داشتن

phthiriasis

phthisic

phthisical

phthisicky

<hr> معنی : سل ریوی، فساد بافتها <hr> معانی دیگر : (پزشکی) بیماری تباه گر بافت ها (مانند سل)، طب سل ریوی

معنی : سل ریوی، فساد بافتها معانی دیگر : (پزشکی) بیماری تباه گر بافت ها (مانند سل)، طب سل ریوی

phthisis

<hr> (واژه ی آوایی) پت، از کار افتادن، خاموش شدن

(واژه ی آوایی) پت، از کار افتادن، خاموش شدن

phut

phycochrom

phycochrome

phycocyanin

phycologist

phycology

phycomycete

phycomycetous

phyla

<hr> معنی : طلسم، پیشانی بند وباز وبند، تعویذ <hr> معانی دیگر : (هر یک از دو کیسه ی چرمی که آیاتی از تورات را در آنها گذاشته اند و هنگام نماز بامداد یهودیان بنیادگرای یکی را به پیشانی و دیگری را به دست چپ می بندند) فیلاکتری

معنی : طلسم، پیشانی بند وباز وبند، تعویذ معانی دیگر : (هر یک از دو کیسه ی چرمی که آیاتی از تورات را در آنها گذاشته اند و هنگام نماز بامداد یهودیان بنیادگرای یکی را به پیشانی و دیگری را به دست چپ می بندند) فیلاکتری

phylactery

<hr> اسم خاص مونث (مخفف: phyl)

phyllis

phylloquinone

<hr> (sixatollyhp) (گ .ش .) وضع برگ، ارایش برگی

(sixatollyhp) (گ .ش .) وضع برگ، ارایش برگی

phyllotaxy

<hr> معنی : شته، کرم، شته مو <hr> معانی دیگر : (حشره شناسی) برگ خواران (تیره ی phylloxeridae که آفت برگ و ریشه ی تاک و غیره اند)

معنی : شته، کرم، شته مو معانی دیگر : (حشره شناسی) برگ خواران (تیره ی phylloxeridae که آفت برگ و ریشه ی تاک و غیره اند)

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی