انگلیسی به انگلیسی

<hr> 1- شیطان را احضار کردن 2- (عامیانه) شادی و بزن و بکوب کردن

1- شیطان را احضار کردن 2- (عامیانه) شادی و بزن و بکوب کردن

raise the devil

raise the issue

raise the level of diplomatic relations

<hr> (خودمانی) 1- (از خشم یا شادی و غیره) سروصدا به پا کردن 2- (شدیدا) شکایت کردن، (بلند) شکوه کردن

(خودمانی) 1- (از خشم یا شادی و غیره) سروصدا به پا کردن 2- (شدیدا) شکایت کردن، (بلند) شکوه کردن

raise the roof

raise the standard

raise the standard of revolt

raise the wind

raiseable

<hr> معنی : منتصب <hr> معانی دیگر : برجسته، برجسته کاری شده، دارای نقش برجسته، (پارچه) خواب دار، پرزدار، ورامده

معنی : منتصب معانی دیگر : برجسته، برجسته کاری شده، دارای نقش برجسته، (پارچه) خواب دار، پرزدار، ورامده

raised

raised an eyebrow

raised an objection

raised hands

raised hell

raised his hand

raised his leg

raised his voice

raised its head

raised the anchor

raised the issue

raised the morale

raised the price

raised to a power

raised to the purple

raised up

raiser

raises curiosity

<hr> معنی : رنگ قرمز مایل به ابی، کشمش، رنگ کشمشی <hr> معانی دیگر : مویز

معنی : رنگ قرمز مایل به ابی، کشمش، رنگ کشمشی معانی دیگر : مویز

raisin

raisin filling

raising

raising of the flag

raising one's voice

raising prices

raising to a power

raison

<hr> (فرانسه) به علت سیاسی یا اقتصادی، به خاطر مصالح دولت

(فرانسه) به علت سیاسی یا اقتصادی، به خاطر مصالح دولت

raison d'etat

<hr> معنی : مفهوم، مفاد <hr> معانی دیگر : علت وجودی، علت بقا علت وجودی

معنی : مفهوم، مفاد معانی دیگر : علت وجودی، علت بقا علت وجودی

raison d'etre

raison dtre

raisonneur

raita

<hr> معنی : حکومت، سلطنت <hr> معانی دیگر : (هندی) دولت، هندوستان سلطنت

معنی : حکومت، سلطنت معانی دیگر : (هندی) دولت، هندوستان سلطنت

<hr> معنی : راجا، امیر یا پادشاه <hr> معانی دیگر : هندوستان راجا، فرمانروا

معنی : راجا، امیر یا پادشاه معانی دیگر : هندوستان راجا، فرمانروا

raja

rajah

<hr> راجستان (استانی در شمال باختری هند- مرکز: 342250 - jaipur کیلومتر مربع)

راجستان (استانی در شمال باختری هند- مرکز: 342250 - jaipur کیلومتر مربع)

rajasthan

rajasthani

rajpoot

<hr> (سابقا- هر یک از افراد طبقه ی حاکم در شمال هند) راجپوت (rajpoot هم می گویند)

(سابقا- هر یک از افراد طبقه ی حاکم در شمال هند) راجپوت (rajpoot هم می گویند)

rajput

rajputs

<hr> معنی : شیار، خط سیر، فاجر، شیب، جای پا، شن کش، هرزه، شکاف، چنگال، چنگک، جمع اوری کردن، با چنگک جمع کردن، با سرعت جلو رفتن <hr> معانی دیگر : هر اسباب افشون مانند: چهارشاخ، با افشون جمع کردن، (به دقت) بررسی کردن، وارسی کردن، (ارتش) از دو سو به آتش بستن، زیر آتش شدید گرفتن، سراسر زیر نظر داشتن، برگ جمع کن، افشون، انگشته، هسک، خیش دستی، (زمین را) با خیش دستی نرم یا صاف کردن، (آتش را) با خاکستر پوشاندن، خراشاندن، تراشاندن، (مرد) عیاش، زن باز، (کف سالن سینما و تالار سخنرانی و غیره) کمی شیب داشتن، شیب کم، کجی خفیف، کمی کج بودن (مانند دکل یا دودکش کشتی که کمی به عقب خمیدگی دارد)، دارای خمیدگی (خفیف ) کردن، کمی کج کردن، (قوش شکاری) دنبال شکار پرواز کردن، اثر، جاده باریک، خمیدگی، بداخلاق، فاسد، رگه، سفر

معنی : شیار، خط سیر، فاجر، شیب، جای پا، شن کش، هرزه، شکاف، چنگال، چنگک، جمع اوری کردن، با چنگک جمع کردن، با سرعت جلو رفتن معانی دیگر : هر اسباب افشون مانند: چهارشاخ، با افشون جمع کردن، (به دقت) بررسی کردن، وارسی کردن، (ارتش) از دو سو به آتش بستن، زیر آتش شدید گرفتن، سراسر زیر نظر داشتن، برگ جمع کن، 

واژه های حرف "r" - انگلیسی به انگلیسی