انگلیسی به انگلیسی

<hr> (خودمانی - به ویژه به طور غیر قانونی) سهم، تخفیف، کمیسیون، حق العمل، رشوه یا پول غیر مشروع

(خودمانی - به ویژه به طور غیر قانونی) سهم، تخفیف، کمیسیون، حق العمل، رشوه یا پول غیر مشروع

rake off

rake over the coals

raked

<hr> تیر مهار عمران : تیرى که پشت دیوار بطور مایل مى بندند تا دیوار سقوط نکند معمارى : تیر شیبدار

تیر مهار عمران : تیرى که پشت دیوار بطور مایل مى بندند تا دیوار سقوط نکند معمارى : تیر شیبدار

raker

raki

<hr> معنی : فاسد، بدکار، هرزه، فاجر، جلف و زننده <hr> معانی دیگر : (به ویژه قایق) دارای شکل ساده و خوشایند و حاکی از قابلیت سرعت زیاد، جلف، زن باز، عیاش، قرتی، پست

معنی : فاسد، بدکار، هرزه، فاجر، جلف و زننده معانی دیگر : (به ویژه قایق) دارای شکل ساده و خوشایند و حاکی از قابلیت سرعت زیاد، جلف، زن باز، عیاش، قرتی، پست

rakish

rakishly

rakishness

<hr> معنی : خس خس، صدای خس خس <hr> معانی دیگر : طب خس خس

معنی : خس خس، صدای خس خس معانی دیگر : طب خس خس

rale

<hr> سروالتر رالی (دولتمرد و کاشف و نویسنده ی انگلیسی)، شهر رالی (در ایالت کارولینای شمالی - آمریکا)

سروالتر رالی (دولتمرد و کاشف و نویسنده ی انگلیسی)، شهر رالی (در ایالت کارولینای شمالی - آمریکا)

raleigh

rall

<hr> (دستور نواختن موسیقی) به تدریج آهسته تر (مخفف: rall)

(دستور نواختن موسیقی) به تدریج آهسته تر (مخفف: rall)

rallentando

rallier

<hr> معنی : بالا بردن قیمت، صف ارایی کردن، دوباره جمع اوری کردن، دوباره بکار انداختن، نیروی تازه دادن به، سرو صورت تازه گرفتن، گرد امدن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن <hr> معانی دیگر : (قشون در حال فرار یا عقب نشینی را) گردآوری و سامان دهی کردن، دوباره آماده شدن یا کردن، تجدید سازمان کردن، جمع و جور کردن یا شدن، (به منظور هدف مشترک) احضار کردن، فرا خواندن، دسته بندی کردن، احیا کردن، از نو جان بخشیدن، (دوباره) کنشور کردن، به کمک (کسی) شتافتن، دور کسی را گرفتن (و یاری دادن)، گرد آمدن، تجدید قوا کردن، جان تازه یافتن، جان گرفتن، نیرو گرفتن، بهبودی یافتن، (بازار سهام) دوباره بالارفتن (قیمت)، (پس از نزول) اوج گرفتن، افزایش قیمت، (ورزش - از عقب یا از امتیاز کمتر) به حریف رسیدن و جلو زدن، (مسابقه ی تقریبا باخته را) بردن، بیشتر کوشیدن، میتینگ، گردهمایی بزرگ، تظاهرات، اجتماع، مسخره کردن، به باد استهزا گرفتن، دست انداختن، مچل کردن

معنی : بالا بردن قیمت، صف ارایی کردن، دوباره جمع اوری کردن، دوباره بکار انداختن، نیروی تازه دادن به، سرو صورت تازه گرفتن، گرد امدن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن معانی دیگر : (قشون در حال فرار یا عقب نشینی را) گردآوری و سامان دهی کردن، دوباره آماده شدن یا کردن، تجدید سازمان کردن، جمع و جور کردن یا شدن، 

rally

rally point

rallycross

rallying

rallying cry

rallying point

<hr> شرکت کننده در مسابقه ی اتومبیل رانی

شرکت کننده در مسابقه ی اتومبیل رانی

rallyist

ralph

ralph connor

ralph david abernathy

ralph izard

ralph klein

ralph waldo emerson

<hr> معنی : دژکوب، قوچ، کلاف، کلوخ کوب، تلمبه، گوسفند نر، بنقطه مقصود رسانیدن، بادژکوب خراب کردن، سفت کردن، فرو بردن، کوبیدن، سنبه زدن <hr> معانی دیگر : (جلو آمدگی سرتیز و فلزی در سینه ی کشتی های جنگی که با آن به کشتی دشمن می زدند و آن را سوراخ می کردند) تیزه، تیزنا، با تیزه زدن، (محکم) زدن به، چپاندن، فرو کوفتن، فرو کردن، سفت کوبی کردن، (عقیده یا لایحه و غیره - معمولا با: across یا through) به زور قبولاندن، تحمیل کردن، (بافشار) از تصویب گذراندن، (معمولا با: with) پر کردن، فشرده کردن، به سرعت حرکت کردن، تند جنبیدن، تند رد شدن، (با: home) فهماندن، توکله ی کسی فرو کردن، کبش، رجوع شود به: battering ram، ( در شمع کوب یا تیرکوب) وزنه، ضربه زن، کوبگر، کوبه، (نجوم) برج حمل، (کامپیوتر- مخفف: random-access memory) رم، حافظه با دستیابی تصادفی، مخفف: فرهنگستان سلطنتی موسیقی (انگلیس)، پیستون منگنه ابی، کلو&nbsp; کوب، باذژکوب خراب کردن، برج حمل

معنی : دژکوب، قوچ، کلاف، کلوخ کوب، تلمبه، گوسفند نر، بنقطه مقصود رسانیدن، بادژکوب خراب کردن، سفت کردن، فرو بردن، کوبیدن، سنبه زدن معانی دیگر : (جلو آمدگی سرتیز و فلزی در سینه ی کشتی های جنگی که با آن به کشتی دشمن می زدند و آن را سوراخ می کردند) تیزه، تیزنا، با تیزه زدن، (محکم) زدن به، چپاندن، فرو کو

ram digital to analog converter

ram disk

ram down one's throat

ram drive

ram one's head against the wall

<hr> معنی : تور ماهی گیری، شاخ قوچ، قسمتی از استحکامات خندق، قلاب جر ثقیل <hr> معانی دیگر : قلاب جرثقیل شا&nbsp; قوچ

معنی : تور ماهی گیری، شاخ قوچ، قسمتی از استحکامات خندق، قلاب جر ثقیل معانی دیگر : قلاب جرثقیل شا قوچ

ram's horn

<hr> راما ( هریک از تجلیات ویشنو خدای هندوها) <hr> rama_ پسوند: بزرگتر، بیشتر، زیادتر [-orama) [autorama هم می نویسند)

راما ( هریک از تجلیات ویشنو خدای هندوها) rama_ پسوند: بزرگتر، بیشتر، زیادتر [-orama) [autorama هم می نویسند)

rama

rama's bridge

ramada

ramada hotels and resorts

<hr> معنی : ماه رمضان، ماه صیام <hr> معانی دیگر : (عربی) رمضان، ramazan : ماه رمضان عربی

معنی : ماه رمضان، ماه صیام معانی دیگر : (عربی) رمضان، ramazan : ماه رمضان عربی

ramadan

ramadan fast

ramadan holiday

ramadan month

ramaema elias phisoana

ramal

ramallah

raman

ramapithecus

<hr> (یکی از دو شعر حماسی بزرگ هندوستان به زبان سانسکریت) رامایانا

(یکی از دو شعر حماسی بزرگ هندوستان به زبان سانسکریت) رامایانا

واژه های حرف "r" - انگلیسی به انگلیسی