انگلیسی به انگلیسی

utterly convinced

<hr> معنی : حد اعلی، حد اکثر، بیشترین <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: utmost

معنی : حد اعلی، حد اکثر، بیشترین معانی دیگر : رجوع شود به: utmost

<hr> (عنبیه ی چشم و جسم مژکی مشیمیه) رنگینه ی چشم

(عنبیه ی چشم و جسم مژکی مشیمیه) رنگینه ی چشم

<hr> (پزشکی) تورم رنگینه ی چشم، رنگینه تبسی، التهاب مشیمیه

(پزشکی) تورم رنگینه ی چشم، رنگینه تبسی، التهاب مشیمیه

<hr> معنی : زبانه، ملازه، زبان کوچک، لهات <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) ملاز، ملازو

معنی : زبانه، ملازه، زبان کوچک، لهات معانی دیگر : (کالبد شناسی) ملاز، ملازو

<hr> معنی : لهاتی، ملازی، وابسته بزبان کوچک <hr> معانی دیگر : وابسته به زبان کوچک، (آواشناسی) پس نرمکامی، همخوان ملازی

معنی : لهاتی، ملازی، وابسته بزبان کوچک معانی دیگر : وابسته به زبان کوچک، (آواشناسی) پس نرمکامی، همخوان ملازی

<hr> وابسته به یا مناسب عیال (یازن)، زوجه ای، عیالی، (زن) همسری، همسرانه، وابسته به عیال

وابسته به یا مناسب عیال (یازن)، زوجه ای، عیالی، (زن) همسری، همسرانه، وابسته به عیال

<hr> (توسط شوهر) زن کشی، عیال کشی، قتل عیال

(توسط شوهر) زن کشی، عیال کشی، قتل عیال

<hr> معنی : زن پرست، عیال پرست، بنده و مطیع عیال خود <hr> معانی دیگر : مطیع و شیفته ی زن خود

معنی : زن پرست، عیال پرست، بنده و مطیع عیال خود معانی دیگر : مطیع و شیفته ی زن خود

<hr> زن دوستی، عیال پرستی

<hr> معنی : ازبک، ازبکی <hr> معانی دیگر : اهل ازبکستان، وابسته به ازبک ها و ازبکستان

معنی : ازبک، ازبکی معانی دیگر : اهل ازبکستان، وابسته به ازبک ها و ازبکستان