انگلیسی به انگلیسی

<hr> راه راه، نواره دار، دارای مدار، غشادار، لایه دار، واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی

راه راه، نواره دار، دارای مدار، غشادار، لایه دار، واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی

zonate

zonated

<hr> زون بندی، نواره بندی، منطقه بندی، ساختمان غشایی، طرز پخش و انتشارموجودات در مناطق جغرافیایی

زون بندی، نواره بندی، منطقه بندی، ساختمان غشایی، طرز پخش و انتشارموجودات در مناطق جغرافیایی

zonation

zonda

<hr> معنی : زمین، حوزه، ناحیه، منطقه، کمربند، بخش، قلمرو، مدارات، ناحیهای شدن، جزو حوزهای به حساب اوردن <hr> معانی دیگر : نیسنگ، (هر یک از پنج بخش کره ی زمین از نظر آب و هوا) زون، کوست، ویس، نواره، میان بند، زنار، پرهام، محل، جا، محله، (گویش خوانساری) یاغا، (پهلوی) گاس، منطقه بندی کردن، نیسنگ کردن، ناحیه بندی کردن، (در کدهای پستی و منطقه بندی پستی) حوزه، اولکه، (مخفف) time zone، (قدیمی) کمربند، اختصاص دادن به، (مانند کمربند) احاطه کردن، مدار، در جمع مدارات، محات کردن

معنی : زمین، حوزه، ناحیه، منطقه، کمربند، بخش، قلمرو، مدارات، ناحیهای شدن، جزو حوزهای به حساب اوردن معانی دیگر : نیسنگ، (هر یک از پنج بخش کره ی زمین از نظر آب و هوا) زون، کوست، ویس، نواره، میان بند، زنار، پرهام، محل، جا، محله، (گویش خوانساری) یاغا، (پهلوی) گاس، منطقه بندی کردن، نیسنگ کردن، ناحیه بندی

zone

zone defence

zone of fire

zone out

zone time

zoned

zoneless

zonian

zonifugal

<hr> روانشناسى : منطقه بندى

zoning

<hr> (خودمانی)، ضربه زدن، کتک زدن، کوفتن، گیج کردن، مبهوت کردن، از هوش رفتن، از خود بی خود شدن، از حال رفتن، (ندا - صدا) دنگ !، زرپ !، از پا افتادن 2 از هوش بردن، بیهوش کردن

(خودمانی)، ضربه زدن، کتک زدن، کوفتن، گیج کردن، مبهوت کردن، از هوش رفتن، از خود بی خود شدن، از حال رفتن، (ندا - صدا) دنگ !، زرپ !، از پا افتادن 2 از هوش بردن، بیهوش کردن

zonk

<hr> (خودمانی) 1- بیهوش شدن، از حال رفتن، از پا افتادن 2- از هوش بردن، بیهوش کردن، گیج کردن

(خودمانی) 1- بیهوش شدن، از حال رفتن، از پا افتادن 2- از هوش بردن، بیهوش کردن، گیج کردن

zonk out

<hr> (خودمانی)، مست و خراب، سیاه مست، (مواد مخدر) لول، نشئه، از خود بی خود

(خودمانی)، مست و خراب، سیاه مست، (مواد مخدر) لول، نشئه، از خود بی خود

zonked

zonula

<hr> معنی : ناحیه ای، منطقهای، وابسته به حلقه یا کمربند کوچک <hr> معانی دیگر : وابسته به حلقه یا کمربند کوچک، منطقه ای، ناحیه ای

معنی : ناحیه ای، منطقهای، وابسته به حلقه یا کمربند کوچک معانی دیگر : وابسته به حلقه یا کمربند کوچک، منطقه ای، ناحیه ای

zonular

<hr> معنی : پیوند، حلقه یا کمربند کوچک، منطقه یا ناحیه کوچک <hr> معانی دیگر : منطقه یا ناحیه ی کوچک، نیسنگ چه، پرهام چه

معنی : پیوند، حلقه یا کمربند کوچک، منطقه یا ناحیه کوچک معانی دیگر : منطقه یا ناحیه ی کوچک، نیسنگ چه، پرهام چه

zonule

<hr> معنی : باغ وحش <hr> معانی دیگر : ددگاه، ددباغ، پیشوند:، جانور، زی -، زیا -، زیست [zoology]، n : باه وحش

معنی : باغ وحش معانی دیگر : ددگاه، ددباغ، پیشوند:، جانور، زی -، زیا -، زیست [zoology]، n : باه وحش

zooblast

<hr> شیمی جانوری، زیا شیمی، شیمی حیوانی

شیمی جانوری، زیا شیمی، شیمی حیوانی

zoochemistry

zoodermic

<hr> زادوولدجنسی، توالدوتناسل جنسی

زادوولدجنسی، توالدوتناسل جنسی

zoogamy

<hr> معنی : بچه زا، بچه گذار <hr> معانی دیگر : (ایجاد شده توسط جانوران - موجود در جانوران) زیازا، zoogenous ج، زاینده، زایا

معنی : بچه زا، بچه گذار معانی دیگر : (ایجاد شده توسط جانوران - موجود در جانوران) زیازا، zoogenous ج، زاینده، زایا

zoogenic

<hr> معنی : بچه زا، بچه گذار <hr> معانی دیگر : zoogenic ج، زاینده، زایا

معنی : بچه زا، بچه گذار معانی دیگر : zoogenic ج، زاینده، زایا

zoogenous

<hr> کارشناس جغرافیای حیوانی

کارشناس جغرافیای حیوانی

zoogeographer

<hr> zoogeoraphical وابسته به جغرافیای حیوانی

zoogeoraphical وابسته به جغرافیای حیوانی

zoogeographic

<hr> zoogeoraphic وابسته به جغرافیای حیوانی

zoogeoraphic وابسته به جغرافیای حیوانی

zoogeographical

zoogeographically

<hr> زیا گیتا شناسی، جغرافیای حیوانی، جغرافیای وحش

زیا گیتا شناسی، جغرافیای حیوانی، جغرافیای وحش

zoogeography

zoograft

<hr> معنی : جانور شناسی تطبیقی، علم توصیف جانوران وخوی انان <hr> معانی دیگر : (بخشی از جانور شناسی که با توصیف جانوران سر و کار دارد) جانور نگاری

معنی : جانور شناسی تطبیقی، علم توصیف جانوران وخوی انان معانی دیگر : (بخشی از جانور شناسی که با توصیف جانوران سر و کار دارد) جانور نگاری

zoography

<hr> معنی : زیوه، جانورسان، شبیه جانوران، شبه جانور، شبه حیوان <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) زیاسا، زیست شناسی جانورسان

معنی : زیوه، جانورسان، شبیه جانوران، شبه جانور، شبه حیوان معانی دیگر : (زیست شناسی) زیاسا، زیست شناسی جانورسان

zooid

zooidal

zookeeper

<hr> معنی : پرستش حیوانات، حیوان پرستی <hr> معانی دیگر : جانور پرستی

معنی : پرستش حیوانات، حیوان پرستی معانی دیگر : جانور پرستی

zoolatry

zoolite

zoologic

<hr> معنی : حیوانی، وابسته به جانورشناسی <hr> معانی دیگر : جانور شناسانه، حیوان به شوخی

معنی : حیوانی، وابسته به جانورشناسی معانی دیگر : جانور شناسانه، حیوان به شوخی

zoological

<hr> معنی : باغ وحش <hr> معانی دیگر : باغ جانور شناسی، دد باغ، باه وحش

معنی : باغ وحش معانی دیگر : باغ جانور شناسی، دد باغ، باه وحش

zoological garden

zoological park

zoologically

<hr> معنی : جانور شناس، ویژهگر جانورشناسی <hr> معانی دیگر : جانور شناس، ویژه گر جانورشناسی

معنی : جانور شناس، ویژهگر جانورشناسی معانی دیگر : جانور شناس، ویژه گر جانورشناسی

zoologist

<hr> معنی : جانور شناسی، حیوان شناسی <hr> معانی دیگر : جانوران یک ناحیه

معنی : جانور شناسی، حیوان شناسی معانی دیگر : جانوران یک ناحیه

zoology

<hr> معنی : زوم، با صدای وزوز حرکت کردن، بسرعت ترقی کردن یا بالا رفتن، فاصله عدسی را کم و زیاد کردن، وزوز <hr> معانی دیگر : (دوربین و غیره) دارای عدسی زوم، دارای قدرت زوم کردن، زوم دار، وز وز کردن، با صدای ((زز)) حرکت کردن، ((زز)) کردن، (هواپیما) با زاویه ی تقریبا عمود اوج گرفتن، راستاویز کردن، بلند شدن، بالا رفتن، (دوربین عکاسی و فیلم برداری و غیره) زوم کردن، متمرکز کردن روی-، صدای ((زز))، رجوع شود به: zoom lens، (دوربین و غیره) زوم، هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن، در فیلمبرداری فاصله عدسی را کم و زیادکردن

معنی : زوم، با صدای وزوز حرکت کردن، بسرعت ترقی کردن یا بالا رفتن، فاصله عدسی را کم و زیاد کردن، وزوز معانی دیگر : (دوربین و غیره) دارای عدسی زوم، دارای قدرت زوم کردن، زوم دار، وز وز کردن، با صدای ((زز)) حرکت کردن، ((زز)) کردن، (هواپیما) با زاویه ی تقریبا عمود اوج گرفتن، راستاویز کردن، بلند شدن، بالا

واژه های حرف "z" - انگلیسی به انگلیسی