دوده سای

دوده کود

دودهنج

دودهه

دودو

دودو کردن

دودوازده وجهی

دودول

دودوَک

دودوَک نگاری تصویری

دودوک

دودچال

<hr> مترادف دودکش : تنوره، دودآهنگ

مترادف دودکش : تنوره، دودآهنگ

دودکش

دودکش جن

دودکش سفید

دودکش سیاه

دودگون

دودگین

دودی

دودی کردن

دودی کردن سرد

دودی کردن گرم

<hr> مترادف دور : بعید، پرت، متباعد، مستبعد، جدا، منفک، مهجور، منفصل، بری، دیر | چرخه، سیر، سیکل، گردش، مدار، دوره، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، اطراف، پیرامون، محیط <hr> متضاد دور : قریب، نزدیک | <hr> برابر پارسی : پیرامون، گرداگرد

مترادف دور : بعید، پرت، متباعد، مستبعد، جدا، منفک، مهجور، منفصل، بری، دیر | چرخه، سیر، سیکل، گردش، مدار، دوره، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، اطراف، پیرامون، محیط متضاد دور : قریب، نزدیک | برابر پارسی : پیرامون، گرداگرد

دور

دور افتادن

دور افتادگان

دور افشاره

دور افکندن

دور افکنی

دور انتخابی

دور انداختن

دور انداختنی

دور انداز

دور اندر

دور اندیشه

دور اندیشگی

<hr> مترادف دور اندیشی : احتیاط، حزم، عاقبت اندیشی، مال اندیشی، ملاحظه

مترادف دور اندیشی : احتیاط، حزم، عاقبت اندیشی، مال اندیشی، ملاحظه

دور اندیشی

دور اندیشیدن

دور اوفتادن

دور اوفتاده

دور باد

دور بار

دور بر

<hr> برابر پارسی : خیز برداشتن

برابر پارسی : خیز برداشتن

دور برداشتن

دور بی خطا

دور تا دور

دور تاب

دور ترافیک

دور ترک

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "د" - فرهنگ فارسی