فرهنگ فارسی

هلیو تراپی

هلیوم

هلیون

هلیوپولیس

هلیک

<hr> برابر پارسی : بالگرد

هلیکوپتر

<hr> مترادف هم : آهنگ، قصد، مقصود، منظور، اندوه، دلمشغولی، غم | بازهم، باز، حتی، نیز، همچنین

مترادف هم : آهنگ، قصد، مقصود، منظور، اندوه، دلمشغولی، غم | بازهم، باز، حتی، نیز، همچنین

هم

هم آمیزی داده ها

هم آمیزی دوگوشی

هم آوا 1

هم آوا 2

هم آوایی

هم آورش

<hr> مترادف هم ا کنون : الان، الساعه، اینک، عجالتاً <hr> متضاد هم ا کنون : بعداً

مترادف هم ا کنون : الان، الساعه، اینک، عجالتاً متضاد هم ا کنون : بعداً

هم ا کنون

هم اتفاق

هم اخور

هم ارایشی

هم ارتفاع

<hr> مترادف هم ارز : برابر، مساوی، هم طراز، یکسان

مترادف هم ارز : برابر، مساوی، هم طراز، یکسان

هم ارز

هم ارز بوم شناختی

هم ارز خنثایش

هم ارز رتینول

هم ارز سوخت وسازی

هم ارز فعالیت رتینول

هم ارزی

هم ارزی جرم و انرژی

هم ارزی هم جایی

هم اسم

هم اشیان

هم اشیانی

هم اطاق

<hr> مترادف هم اغوش : ( هم آغوش ) ضجیع، مترس، هم بستر، هم خوابه، هم خواب

مترادف هم اغوش : ( هم آغوش ) ضجیع، مترس، هم بستر، هم خوابه، هم خواب

هم اغوش

<hr> مترادف هم اغوشی : ( هم آغوشی ) مجامعت، نزدیکی، هم بستری

مترادف هم اغوشی : ( هم آغوشی ) مجامعت، نزدیکی، هم بستری

هم اغوشی

هم افزود

هم افزوده

هم افسر

هم افق

هم الکترون

هم انحراف

هم اندازه

هم اندیشی

هم اندیشی خبرگان

هم اندیشی شهروندان

هم اندیشی میان حوزه ای

<hr> مترادف هم اهنگی : ( هم آهنگی ) تناسب، تجانس، سازگاری، توافق، موافقت، وفاق، هم دلی، همسازی، هم سویی، هم نوایی

مترادف هم اهنگی : ( هم آهنگی ) تناسب، تجانس، سازگاری، توافق، موافقت، وفاق، هم دلی، همسازی، هم سویی، هم نوایی

هم اهنگی

هم اوا

<hr> مترادف هم اواز : ( هم آواز ) متفق القول، هم سخن، هم آهنگ، هم صدا، هم نوا

مترادف هم اواز : ( هم آواز ) متفق القول، هم سخن، هم آهنگ، هم صدا، هم نوا

واژه های حرف "ه" - فرهنگ فارسی