دیکشنری تخصصی

aeronautical mile air mile

<hr> معنی : دانش هوانوردی <hr> معانی دیگر : علم ساختن و پرواز هواپیماها، هوانوردی

معنی : دانش هوانوردی معانی دیگر : علم ساختن و پرواز هواپیماها، هوانوردی

aeronautics

<hr> (علمی که با فیزیک و شیمی بخش فوقانی جو سر و کار دارد) ارونومی

(علمی که با فیزیک و شیمی بخش فوقانی جو سر و کار دارد) ارونومی

aeronomy

<hr> (ناحیه ای در بخش فوقانی جو زمین که مرز بین جو و فضا محسوب می شود) مرز جو

(ناحیه ای در بخش فوقانی جو زمین که مرز بین جو و فضا محسوب می شود) مرز جو

aeropause

aerophilic

aerophobe

aerophobic

aerophyle

aerophysice

<hr> معنی : هواپیما، طیاره <hr> معانی دیگر : (انگلیس و استرالیا و زلاندنو) هواپیما (رجوع شود به:airplane)، airplane : هواپیما

معنی : هواپیما، طیاره معانی دیگر : (انگلیس و استرالیا و زلاندنو) هواپیما (رجوع شود به:airplane)، airplane : هواپیما

aeroplane

aeroscope camera

<hr> وابسته به قوطی های افشانه ای، ایروسل، افشانه، اسپری، هواویزه، تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا

وابسته به قوطی های افشانه ای، ایروسل، افشانه، اسپری، هواویزه، تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا

aerosol

aerosol electricity

aerosol monitor

aerosol size distribution

aerosol spray

aerosol spray gun

<hr> معنی : جو زمین، فضای ماوراء جو <hr> معانی دیگر : (جو زمین و فضای لایتناهی که به عنوان یک واحد فرض می شود) هوا کیهان، وابسته به هوا کیهان، (وابسته به موشک ها و سفینه هایی که برای پرواز در هوا کیهان ساخته شده اند) هوا کیهانی، هوا فضا، هوا فضایی

معنی : جو زمین، فضای ماوراء جو معانی دیگر : (جو زمین و فضای لایتناهی که به عنوان یک واحد فرض می شود) هوا کیهان، وابسته به هوا کیهان، (وابسته به موشک ها و سفینه هایی که برای پرواز در هوا کیهان ساخته شده اند) هوا کیهانی، هوا فضا، هوا فضایی

aerospace

aerospace environment

<hr> (بخشی از علم هوا مکانیک aeromechanics که با تعادل و هم فشاری گازها و یا هوا و یا شناوری در هوا سر و کار دارد) هوا ایستایی، مبحک مطالعه ء اجسام ساکن و مایعات و گازها در هوا

(بخشی از علم هوا مکانیک aeromechanics که با تعادل و هم فشاری گازها و یا هوا و یا شناوری در هوا سر و کار دارد) هوا ایستایی، مبحک مطالعه ء اجسام ساکن و مایعات و گازها در هوا

aerostatics

aeroxysts

aerugite

aeschynite or eschynite or eschynite

aestatisilva

<hr> معنی : ظریف طبع، وابسته به زیبایی، مربوط به علم <hr> معانی دیگر : وابسته به زیباشناسی، زیباشناختی، مربوط به علم محسنات

معنی : ظریف طبع، وابسته به زیبایی، مربوط به علم معانی دیگر : وابسته به زیباشناسی، زیباشناختی، مربوط به علم محسنات

aesthetic

<hr> معنی : زیبایی گرایی، زیبایی شناسی، مبحی <hr> معانی دیگر : (بخشی از فلسفه که با هنر و سرچشمه های آن و انواع و تاثیرات آن سر و کار دارد) زیباشناسی، مبحک هنرهای زیبا

معنی : زیبایی گرایی، زیبایی شناسی، مبحی معانی دیگر : (بخشی از فلسفه که با هنر و سرچشمه های آن و انواع و تاثیرات آن سر و کار دارد) زیباشناسی، مبحک هنرهای زیبا

aesthetics

<hr> رجوع شود به: estivation، نهاد، تابستان گذرانی، رخوت تابستانی

رجوع شود به: estivation، نهاد، تابستان گذرانی، رخوت تابستانی

aestivation

aethirascope

aew radar

<hr> پیشوند برابر با: ad- (قبل از واژه هایی که با f آغاز می شود)، الکترونیک : بسامد صوتى

پیشوند برابر با: ad- (قبل از واژه هایی که با f آغاز می شود)، الکترونیک : بسامد صوتى

afalk

<hr> مخفف: دستگاه خودکار کنترل بسامد

مخفف: دستگاه خودکار کنترل بسامد

afc or a f converter

<hr> کامپیوتر : cybernetique economiqe et technique association francaise pour laسازمان حرفه اى فرانسوى که هدف ان گرد هم اوردن دانشمندان فرانسوى در زمینه هاى مختلف کامپیوترى است

کامپیوتر : cybernetique economiqe et technique association francaise pour laسازمان حرفه اى فرانسوى که هدف ان گرد هم اوردن دانشمندان فرانسوى در زمینه هاى مختلف کامپیوترى است

afcet

afer

<hr> معنی : اثر، اثر کردن بر، تغییر دادن، متاثر کردن، وانمود کردن، دوست داشتن، تمایل داشتن، تظاهر کردن به <hr> معانی دیگر : تحت تاثیر قرار دادن، اثر کردن، (مهجور) تمایل، ترجیح، ترجیح دادن، عادت (به پوشیدن) داشتن، به خود بستن، نتیجه، احساسات، برخورد، تمایل داشتن به

معنی : اثر، اثر کردن بر، تغییر دادن، متاثر کردن، وانمود کردن، دوست داشتن، تمایل داشتن، تظاهر کردن به معانی دیگر : تحت تاثیر قرار دادن، اثر کردن، (مهجور) تمایل، ترجیح، ترجیح دادن، عادت (به پوشیدن) داشتن، به خود بستن، نتیجه، احساسات، برخورد، تمایل داشتن به

affect

<hr> معنی : تحت تاثیر واقع شده، ظاهر نما، امیخته با ناز و تکبر <hr> معانی دیگر : تحت تاثیر، بیمار، فلاکت زده، ذلیل، علیل، تصنعی، مصنوعی، وانمودین، متظاهر، ژستی، دارای رفتار مصنوعی (برای جلب توجه و غیره)، ادا و اطواری، پر قر و غمزه، ساختگی

معنی : تحت تاثیر واقع شده، ظاهر نما، امیخته با ناز و تکبر معانی دیگر : تحت تاثیر، بیمار، فلاکت زده، ذلیل، علیل، تصنعی، مصنوعی، وانمودین، متظاهر، ژستی، دارای رفتار مصنوعی (برای جلب توجه و غیره)، ادا و اطواری، پر قر و غمزه، ساختگی

affected

affectio societatis

affective time

<hr> معنی : نامزدی، اطمینان، اعتماد، پیمان ازدواج <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، اعتقاد، ایمان، قول ازدواج، قول و قرار

معنی : نامزدی، اطمینان، اعتماد، پیمان ازدواج معانی دیگر : (قدیمی)، اعتقاد، ایمان، قول ازدواج، قول و قرار

affiance

<hr> معنی : گواهی نویس، استشهاد نویس، شاهد <hr> معانی دیگر : (حقوق) استشهادنویس، تنظیم کننده ی سوگندنامه، شهادت نامه نویس

معنی : گواهی نویس، استشهاد نویس، شاهد معانی دیگر : (حقوق) استشهادنویس، تنظیم کننده ی سوگندنامه، شهادت نامه نویس

affiant

<hr> معنی : شهادت نامه، استشهاد، گواهی نامه، سوگندنامه <hr> معانی دیگر : (حقوق) سوگندنامه، اقرارنامه، affidavy : سوگندنامه

معنی : شهادت نامه، استشهاد، گواهی نامه، سوگندنامه معانی دیگر : (حقوق) سوگندنامه، اقرارنامه، affidavy : سوگندنامه

affidavit

<hr> معنی : وابسته، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن، مربوط ساختن، اشنا کردن، پیوستن <hr> معانی دیگر : وابسته کردن یا شدن، همبسته کردن، به عنوان شعبه پذیرفتن، شعبه، (شخص یا شرکت) وابسته، عضو، پیوسته

معنی : وابسته، در میان خود پذیرفتن، به فرزندی پذیرفتن، مربوط ساختن، اشنا کردن، پیوستن معانی دیگر : وابسته کردن یا شدن، همبسته کردن، به عنوان شعبه پذیرفتن، شعبه، (شخص یا شرکت) وابسته، عضو، پیوسته

affiliate

affiliated companies

<hr> معنی : پیوستگی، وابستگی <hr> معانی دیگر : نسبت، رابطه، خویشی

معنی : پیوستگی، وابستگی معانی دیگر : نسبت، رابطه، خویشی

affiliation

<hr> منسوب سببی، خویشاوند سببی، خویشاوند از راه ازدواج، (ریاضی) آفین، مستوی، نسبت سلبی، نسبت ازدواجی

منسوب سببی، خویشاوند سببی، خویشاوند از راه ازدواج، (ریاضی) آفین، مستوی، نسبت سلبی، نسبت ازدواجی

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی