دیکشنری تخصصی

<hr> (پزشکی) کم اشتهایی به علل روحی و عصبی، آنورکسی

(پزشکی) کم اشتهایی به علل روحی و عصبی، آنورکسی

anorexia nervosa

anorexia nervous

anorogenic

anorthite or ab0 or ab0 or indianite

anorthoclase or soda microcline or soda microcline

anorthominasragrite

<hr> (سنگ شناسی) انورتوسیت (نوعی سنگ آذرین)

(سنگ شناسی) انورتوسیت (نوعی سنگ آذرین)

anorthosite

anosmatic

<hr> روانشناسى : ادراک پریشى نقیصه اى

روانشناسى : ادراک پریشى نقیصه اى

anosognosia

<hr> معنی : غیر، دیگر، دیگری، جدا، سایر، یکی دیگر، شخص دیگر <hr> معانی دیگر : متفاوت، علی حده، همانند، ثانی، چیز دیگر

معنی : غیر، دیگر، دیگری، جدا، سایر، یکی دیگر، شخص دیگر معانی دیگر : متفاوت، علی حده، همانند، ثانی، چیز دیگر

another

anscochrome

anscocolor

ansermetite

<hr> کامپیوتر : american national standards instituteموسسه استانداردهاى ملى امریکا

کامپیوتر : american national standards instituteموسسه استانداردهاى ملى امریکا

ansi

ansi c

ansi escape sequences

ansi graphics

ansi screen control

<hr> کامپیوتر : فایل سیستمى مربوط به صفحه نمایشdos

کامپیوتر : فایل سیستمى مربوط به صفحه نمایشdos

ansi sys

<hr> معنی : پاسخ، جواب، دفاع، دفاع کردن، از عهده برامدن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن <hr> معانی دیگر : تلافی، تلافی کردن، عمل به مثل کردن، حل مسئله، چاره، واکنش کردن، کفایت کردن، جوابگو بودن، تطبیق کردن با، مشابه بودن با، (حقوق) دفاعیه، پاسخ خوانده، (موسیقی) تکرار آهنگ در کلیدی دیگر (به ویژه در نواختن فیوگ)، (مهجور) تقاص، کفاره دادن، vt : پاس&nbsp; دادن، ضمانت کردن، دفاع کردن از، مطابق بودن با

معنی : پاسخ، جواب، دفاع، دفاع کردن، از عهده برامدن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن معانی دیگر : تلافی، تلافی کردن، عمل به مثل کردن، حل مسئله، چاره، واکنش کردن، کفایت کردن، جوابگو بودن، تطبیق کردن با، مشابه بودن با، (حقوق) دفاعیه،

answer

<hr> معنی : خودسری کردن <hr> معانی دیگر : پیش جوابی کردن، پاس&nbsp; برگشتی، در پاس

معنی : خودسری کردن معانی دیگر : پیش جوابی کردن، پاس برگشتی، در پاس

answer back

answer in affirmative

answer mode

answer node

answer originate

answer print

<hr> معنی : جوابگو، ضامن، مسئول، ملتزم، پاسخ دار، جواب دار <hr> معانی دیگر : پاسخگو، پاسخ پذیر، جواب دادنی، پاس&nbsp; دار

معنی : جوابگو، ضامن، مسئول، ملتزم، پاسخ دار، جواب دار معانی دیگر : پاسخگو، پاسخ پذیر، جواب دادنی، پاس دار

answerable

answering statement

ant reduction

ant ribbon

ant rust additives

ant septic

<hr> (معماری) ستون چهارگوش (که انتهای دیوار قرار دارد ویا هر یک از دو ستون چهارگوش که در طرفین مدخل ساختمان قرار دارند)، مخفف: آکادمی و تئاتر ملی امریکا

(معماری) ستون چهارگوش (که انتهای دیوار قرار دارد ویا هر یک از دو ستون چهارگوش که در طرفین مدخل ساختمان قرار دارند)، مخفف: آکادمی و تئاتر ملی امریکا

anta

<hr> معنی : ستیز، خصومت، ستیزگی، ضدیت، مخالفت، هم اوری، اصل مخالف <hr> معانی دیگر : هم ستیزی، پادستیزی، دشمنی، استیزه، درگیری، پادکرداری، عناد

معنی : ستیز، خصومت، ستیزگی، ضدیت، مخالفت، هم اوری، اصل مخالف معانی دیگر : هم ستیزی، پادستیزی، دشمنی، استیزه، درگیری، پادکرداری، عناد

antagonism

<hr> معنی : دشمن، مخالف، رقیب، خصم، عدو، هم اورد، ضد <hr> معانی دیگر : هم ستیز، پادستیز، حریف، پادکوش

معنی : دشمن، مخالف، رقیب، خصم، عدو، هم اورد، ضد معانی دیگر : هم ستیز، پادستیز، حریف، پادکوش

antagonist

antahkarana

antapical series or antapical or antapical

antarafacial reaction

<hr> معنی : قطب جنوب، قطب جنوبی، مربوط به قطب جنوب <hr> معانی دیگر : نزدیک یا وابسته به قطب جنوب و نواحی اطراف آن، جنوبگانی

معنی : قطب جنوب، قطب جنوبی، مربوط به قطب جنوب معانی دیگر : نزدیک یا وابسته به قطب جنوب و نواحی اطراف آن، جنوبگانی

antarctic

<hr> مدار قطب جنوب (که موازی خط استوا است)

مدار قطب جنوب (که موازی خط استوا است)

antarctic circle

antarctic convergence

<hr> اقیانوس جنوبگان، اقیانوس قطب جنوب، اقیانوس منجمد جنوبی

اقیانوس جنوبگان، اقیانوس قطب جنوب، اقیانوس منجمد جنوبی

antarctic ocean

antarctic plate

<hr> سرزمین قطب جنوب، (قاره ی) جنوبگان

سرزمین قطب جنوب، (قاره ی) جنوبگان

antarctica

antarcticite

ante litem motan

<hr> معنی : تبار، دودمان، سابقه، مرجع ضمیر، پیشین، مقدم، سابق <hr> معانی دیگر : (از نظر ترتیب یا زمان یا منطق) مقدم، پیشتر، اسبق، پیش آیند، قبلی، (جمع) اجداد، پیشینیان، (دستور زبان) مرجع، پیش واژه (در جمله ی: the man who spoke واژه ی man مرجع ضمیر who است)، (منطق) بخشی از یک قضیه ی مشروط که حاوی شرط است

معنی : تبار، دودمان، سابقه، مرجع ضمیر، پیشین، مقدم، سابق معانی دیگر : (از نظر ترتیب یا زمان یا منطق) مقدم، پیشتر، اسبق، پیش آیند، قبلی، (جمع) اجداد، پیشینیان، (دستور زبان) مرجع، پیش واژه (در جمله ی: the man who spoke واژه ی man مرجع ضمیر who است)، (منطق) بخشی از یک قضیه ی مشروط که حاوی شرط است

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی