دیکشنری تخصصی

<hr> (فیزیک) ساختمان اتمی، ساختمان اتم، (فیزیک) نظریه ی اتمی (کلیه ی چیزها از اتم ساخته شده اند و پدیده های گوناگون را می توان از راه شناخت اتم ها و ویژگی ها و فعل و انفعالات آنها توجیه کرد)، اتم گرایی، فرضیه ء اتمی که تمام مواد را ترکیبی از ذرات اتم میداند، تئوری انفصال ماده

(فیزیک) ساختمان اتمی، ساختمان اتم، (فیزیک) نظریه ی اتمی (کلیه ی چیزها از اتم ساخته شده اند و پدیده های گوناگون را می توان از راه شناخت اتم ها و ویژگی ها و فعل و انفعالات آنها توجیه کرد)، اتم گرایی، فرضیه ء اتمی که تمام مواد را ترکیبی از ذرات اتم میداند، تئوری انفصال ماده

atomic theory

atomic time

atomic units

<hr> جنگ افزار اتمی، (شیمی) وزن اتمی (وزن اتم هر جسم برحسب واحد اتمی جرم - وزن متوسط همه ی ایزوتوپ های هر جسم)، وزن اتمی یک عنصر که بر مبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است

جنگ افزار اتمی، (شیمی) وزن اتمی (وزن اتم هر جسم برحسب واحد اتمی جرم - وزن متوسط همه ی ایزوتوپ های هر جسم)، وزن اتمی یک عنصر که بر مبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است

atomic weight

atomic weight atomic mass

<hr> ذره ای، مربوطبجوهرفرد، ذره وار، ریز

ذره ای، مربوطبجوهرفرد، ذره وار، ریز

atomical

atomise

atomising

<hr> معنی : عمل بمباران اتمی، ریز سازی، عمل تبدیل جسم بذرات کوچک <hr> معانی دیگر : ریز سازی، عمل تبدیل جسم بذرات کوچک، عمل بمباران اتمی

معنی : عمل بمباران اتمی، ریز سازی، عمل تبدیل جسم بذرات کوچک معانی دیگر : ریز سازی، عمل تبدیل جسم بذرات کوچک، عمل بمباران اتمی

atomization

<hr> معنی : تبدیل به پودر کردن <hr> معانی دیگر : وابسته به اتم، وابسته به اتم گرایی، (با سلاح اتمی) نابود کردن، تجزیه کردن، (به اجزای کوچک) بخش کردن، خردیز کردن، (جسمی را) به اتم های خود تجزیه کردن، اتم کردن، (آبگونه ای را به صورت ذرات ریز) افشاندن، پخشاندن، مایعات تبدیل به پودر کردن، مرکب از اتم یا ذرات ریز کردن

معنی : تبدیل به پودر کردن معانی دیگر : وابسته به اتم، وابسته به اتم گرایی، (با سلاح اتمی) نابود کردن، تجزیه کردن، (به اجزای کوچک) بخش کردن، خردیز کردن، (جسمی را) به اتم های خود تجزیه کردن، اتم کردن، (آبگونه ای را به صورت ذرات ریز) افشاندن، پخشاندن، مایعات تبدیل به پودر کردن، مرکب از اتم یا ذرات ریز 

atomize

atomized gun

<hr> (با سلاح اتمی) نابود کردن، تجزیه کردن، (به اجزای کوچک) بخش کردن، خردیز کردن، (جسمی را) به اتم های خود تجزیه کردن، اتم کردن، (آبگونه ای را به صورت ذرات ریز) افشاندن، پخشاندن، افشانه، افشانگر، عطر افشان، دارو افشان، ذره پاش، دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش

(با سلاح اتمی) نابود کردن، تجزیه کردن، (به اجزای کوچک) بخش کردن، خردیز کردن، (جسمی را) به اتم های خود تجزیه کردن، اتم کردن، (آبگونه ای را به صورت ذرات ریز) افشاندن، پخشاندن، افشانه، افشانگر، عطر افشان، دارو افشان، ذره پاش، دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش

atomizer

atomizer pulverizer sprayer spray nozzle

atomizing steam

atomocity

<hr> (زیست شناسی - نوکلئوتیدی به فرمول: c10h16p3o13n5) اتی پی، آ تپ

(زیست شناسی - نوکلئوتیدی به فرمول: c10h16p3o13n5) اتی پی، آ تپ

atpase

atr tube

atractive

atredaduriou

<hr> (پزشکی) انسداد مجرایی که در حال طبیعی باید باز باشد، راه بندان، سوراخ بندان

(پزشکی) انسداد مجرایی که در حال طبیعی باید باز باشد، راه بندان، سوراخ بندان

atresia

atretic follicle

<hr> معنی : اطاق میانی خانههای روم قدیم <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی - قلب) دهلیز، زایده های شبیه لاله ی گوش، لاله مانند، گوشک، (معماری - روم قدیم) حیاط اصلی، اتاق اصلی منزل، تالار مرکزی که بخشی از تاق آن شیشه است، ان قسمت ازدهلیز قلب که خون سیاهرگی به ان می ریزد

معنی : اطاق میانی خانههای روم قدیم معانی دیگر : (کالبدشناسی - قلب) دهلیز، زایده های شبیه لاله ی گوش، لاله مانند، گوشک، (معماری - روم قدیم) حیاط اصلی، اتاق اصلی منزل، تالار مرکزی که بخشی از تاق آن شیشه است، ان قسمت ازدهلیز قلب که خون سیاهرگی به ان می ریزد

atrium

<hr> معنی : لاغر، مربوط به کم شدن قوهء نامیه <hr> معانی دیگر : لاغر، مربوط به کم شدن قوه ء نامیه

معنی : لاغر، مربوط به کم شدن قوهء نامیه معانی دیگر : لاغر، مربوط به کم شدن قوه ء نامیه

atrophic

<hr> معنی : لاغری، ضعف بنیه، نقصان قوهء نامیه، لاغر شدن، لاغر کردن، خشک شدن <hr> معانی دیگر : خشکانج، هزال، ناپروری، (در مورد بافت ها و اندام ها) تحلیل رفتن، کوچک و کم نیرو شدن، نحیف شدن، تحلیل بردن، تضعیف کردن، پلاسیده کردن، طب لاغری

معنی : لاغری، ضعف بنیه، نقصان قوهء نامیه، لاغر شدن، لاغر کردن، خشک شدن معانی دیگر : خشکانج، هزال، ناپروری، (در مورد بافت ها و اندام ها) تحلیل رفتن، کوچک و کم نیرو شدن، نحیف شدن، تحلیل بردن، تضعیف کردن، پلاسیده کردن، طب لاغری

atrophy

<hr> (شیمی) آتروپین (الکالوئیدی بلورین و زهرین به فرمول: atropin) (c17h23no3 هم می نویسند)

(شیمی) آتروپین (الکالوئیدی بلورین و زهرین به فرمول: atropin) (c17h23no3 هم می نویسند)

atropine

<hr> معنی : ضمیمه کردن، پیوستن، چسباندن، پیوست کردن، نسبت دادن، بستن، الصاق کردن، گذاشتن، ضبط کردن، دلبسته شدن <hr> معانی دیگر : بستن به، وصل کردن، دوسیدن، دوسانیدن، دلبستگی پیدا کردن، (امضا یا مهر یا تبصره و غیره) افزودن، قائل شدن، ناشی از، (حقوق) ضبط کردن (ملک به دستور دادگاه)، توقیف کردن، حکم توقیف ملک صادر کردن، (ارتش) موقتا به یگان دیگری منتقل کردن (سربازان یا رسته ها)، زیر امر قرار دادن، توقیف شدن

معنی : ضمیمه کردن، پیوستن، چسباندن، پیوست کردن، نسبت دادن، بستن، الصاق کردن، گذاشتن، ضبط کردن، دلبسته شدن معانی دیگر : بستن به، وصل کردن، دوسیدن، دوسانیدن، دلبستگی پیدا کردن، (امضا یا مهر یا تبصره و غیره) افزودن، قائل شدن، ناشی از، (حقوق) ضبط کردن (ملک به دستور دادگاه)، توقیف کردن، حکم توقیف ملک صاد

attach

attach to

<hr> معنی : وابسته، پیوسته، ملازم، دلبسته، مربوط، متعلق، علاقمند <hr> معانی دیگر : ضمیمه

معنی : وابسته، پیوسته، ملازم، دلبسته، مربوط، متعلق، علاقمند معانی دیگر : ضمیمه

attached

attached processor

attached scar

attached to

attaching

<hr> معنی : ضمیمه، الصاق، علاقه، وابستگی، حکم، دلبستگی، تعلق، دنبال <hr> معانی دیگر : وسیله ی اتصال، وصل کننده، (ابزار و ماشین آلات) وسایل اضافی، مخلفات، پیوست کردن، چسباندن، ضمیمه سازی، ضبط

معنی : ضمیمه، الصاق، علاقه، وابستگی، حکم، دلبستگی، تعلق، دنبال معانی دیگر : وسیله ی اتصال، وصل کننده، (ابزار و ماشین آلات) وسایل اضافی، مخلفات، پیوست کردن، چسباندن، ضمیمه سازی، ضبط

attachment

attachment order

attachment plate

<hr> ضمائم، منضمات قانون ـ فقه : نمائات متصل

ضمائم، منضمات قانون ـ فقه : نمائات متصل

attachments

<hr> معنی : تجاوز، یورش، تعرض، تاخت، تاخت و تاز، تکش، اصابت یا نزول ناخوشی، حمله، حمله کردن، حمله کردن بر، مبادرت کردن به، تاخت کردن، مورد حمله قرار دادن، تعرض کردن <hr> معانی دیگر : تک، برتاخت، تازش، تاخت و تاز کردن، برتاختن، تک کردن، یورش بردن، مبادرت کردن، (با حرارت) آغاز کردن، دست به کار شدن، (بیماری) دچار کردن، نازل شدن بر، عود، (موسیقی) بی درنگی و دقت (در آغاز کردن قطعه)، افند، با گفتار ونوشتجات بدیگری حمله کردن

معنی : تجاوز، یورش، تعرض، تاخت، تاخت و تاز، تکش، اصابت یا نزول ناخوشی، حمله، حمله کردن، حمله کردن بر، مبادرت کردن به، تاخت کردن، مورد حمله قرار دادن، تعرض کردن معانی دیگر : تک، برتاخت، تازش، تاخت و تاز کردن، برتاختن، تک کردن، یورش بردن، مبادرت کردن، (با حرارت) آغاز کردن، دست به کار شدن، (بیماری) دچا

attack

attack rate

attack time

<hr> ضارب قانون ـ فقه : لص ورزش : مهاجم

ضارب قانون ـ فقه : لص ورزش : مهاجم

attacker

<hr> معنی : مهاجم، پرحمله <hr> معانی دیگر : تک کننده علوم نظامى : در حال تک

معنی : مهاجم، پرحمله معانی دیگر : تک کننده علوم نظامى : در حال تک

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی