دیکشنری تخصصی

occipital suture

<hr> معنی : پشت گردن، استخوان قمحدوه، استخوان پس سر <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) پس سر، قفا، پشت کله

معنی : پشت گردن، استخوان قمحدوه، استخوان پس سر معانی دیگر : (کالبد شناسی) پس سر، قفا، پشت کله

occiput

<hr> معنی : بستن، مسدود کردن <hr> معانی دیگر : (مجرا و غیره) بند آوردن، گرفتن، دچار گرفتگی کردن، (هواشناسی) فرازیدن، مانع عبور شدن، راه ندادن، جلو ورود یا خروج را گرفتن، نهفتن، پنهان کردن، پوشاندن، مستور کردن، نا هویدا کردن، مبهم کردن، (شیمی - گاز یا آبگونه یا جسم جامد را) جذب کردن، در آشامیدن، در خود نگاهداشتن، (دندانپزشکی - دندان های بالا و پایین) خوب با هم جفت شدن، خوردن

معنی : بستن، مسدود کردن معانی دیگر : (مجرا و غیره) بند آوردن، گرفتن، دچار گرفتگی کردن، (هواشناسی) فرازیدن، مانع عبور شدن، راه ندادن، جلو ورود یا خروج را گرفتن، نهفتن، پنهان کردن، پوشاندن، مستور کردن، نا هویدا کردن، مبهم کردن، (شیمی - گاز یا آبگونه یا جسم جامد را) جذب کردن، در آشامیدن، در خود نگاهداش

occlude

<hr> (هوا شناسی) جبهه ی فزاینده، جبهه ی انسدادی

(هوا شناسی) جبهه ی فزاینده، جبهه ی انسدادی

occluded front

occluded gas

occludent margin

occlusal

occlusal embrasure

occlusal surface

occlusal table

<hr> معنی : انسداد، جفت شدگی، بسته شدگی <hr> معانی دیگر : بند آمدگی، گرفتگی، (دندانپزشکی) خوب جفت شدن (دندان های بالا و پایین)، رجوع شود به: front occluded، جفت شدگی دندانها

معنی : انسداد، جفت شدگی، بسته شدگی معانی دیگر : بند آمدگی، گرفتگی، (دندانپزشکی) خوب جفت شدن (دندان های بالا و پایین)، رجوع شود به: front occluded، جفت شدگی دندانها

occlusion

occlusor lamina or lamina or lamina

occlusor muscle

occult mineral

<hr> نهفتگی، مکنونیت، نهان بودی، ناپدیدی، ناپدید شدگی، نهان سازی، پنهان سازی، اخفا، پنهانی

نهفتگی، مکنونیت، نهان بودی، ناپدیدی، ناپدید شدگی، نهان سازی، پنهان سازی، اخفا، پنهانی

occultation

<hr> معنی : اشغال، تصرف، اشغال مال <hr> معانی دیگر : جاگیری، سکونت، سکنی گزینی، خانه گیری، در زیستی

معنی : اشغال، تصرف، اشغال مال معانی دیگر : جاگیری، سکونت، سکنی گزینی، خانه گیری، در زیستی

occupancy

occupancy problem

occupancy problems

occupancy rate

occupancy theory

<hr> معنی : سرگرمی، حرفه، اشتغال، اشغال، پیشه، تصرف، شغل <hr> معانی دیگر : تصرف به زور، کار، (جمع) مشغولیات، اشغالی، اشغالگر، سکونت، سکنی، در زیستی، تصدی، فرداری، مربوط به حرفه

معنی : سرگرمی، حرفه، اشتغال، اشغال، پیشه، تصرف، شغل معانی دیگر : تصرف به زور، کار، (جمع) مشغولیات، اشغالی، اشغالگر، سکونت، سکنی، در زیستی، تصدی، فرداری، مربوط به حرفه

occupation

occupation disease

occupational diseases

occupational hazards

occupational health

occupational hygiene

occupational safety

<hr> معنی : درمان بوسیله اشتغال بکار، کار درمانی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) کار درمانی

معنی : درمان بوسیله اشتغال بکار، کار درمانی معانی دیگر : (پزشکی) کار درمانی

occupational therapy

<hr> معنی : سرگرم کردن، مشغول کردن، اشغال کردن، تصرف کردن <hr> معانی دیگر : به زور گرفتن، مشغول داشتن، قرار داشتن، (در جایی) بودن، (وقت یا جا) گرفتن، شاغل بودن، تصدی داشتن، (پیشه) داشتن، مقام داشتن، ساکن بودن، سکنی گزیدن، در زیستن

معنی : سرگرم کردن، مشغول کردن، اشغال کردن، تصرف کردن معانی دیگر : به زور گرفتن، مشغول داشتن، قرار داشتن، (در جایی) بودن، (وقت یا جا) گرفتن، شاغل بودن، تصدی داشتن، (پیشه) داشتن، مقام داشتن، ساکن بودن، سکنی گزیدن، در زیستن

occupy

<hr> معنی : رخ دادن، اتفاق افتادن، خطور کردن، واقع شدن <hr> معانی دیگر : روی دادن، به وقوع پیوستن، وجود داشتن، یافت شدن، بودن، (با:to) خطور کردن (به فکر)، از خاطر گذشتن، ر&nbsp; دادن

معنی : رخ دادن، اتفاق افتادن، خطور کردن، واقع شدن معانی دیگر : روی دادن، به وقوع پیوستن، وجود داشتن، یافت شدن، بودن، (با:to) خطور کردن (به فکر)، از خاطر گذشتن، ر دادن

occur

occur on

occurred

<hr> معنی : تصادف، پیش امد، اتفاق، روی داد، واقعه، وقوع، رخداد <hr> معانی دیگر : پیدایش، وجود، هستش

معنی : تصادف، پیش امد، اتفاق، روی داد، واقعه، وقوع، رخداد معانی دیگر : پیدایش، وجود، هستش

occurrence

occurrence of an event

occurrence of critical flow

occurrence of oil

occurrence rate

occurrwnce of gas

<hr> معنی : اقیانوس <hr> معانی دیگر : (هر پهنه یامقدار عظیم) بزرگ پهنه، کلانبخش

معنی : اقیانوس معانی دیگر : (هر پهنه یامقدار عظیم) بزرگ پهنه، کلانبخش

ocean

ocean current

ocean current or ocean currents or ocean currents

ocean floor

ocean floor spreading or ocean floor or ocean floor

ocean hole or blue hole or blue hole

ocean or floor

ocean or floor metamorphism

<hr> اقیانوسیه (شامل اندونزی و فیلیپین و زلاندنو و گاهی استرالیا) (oceanica هم می گویند)

اقیانوسیه (شامل اندونزی و فیلیپین و زلاندنو و گاهی استرالیا) (oceanica هم می گویند)

واژه های حرف "o" - دیکشنری تخصصی