دیکشنری تخصصی

underline cracking

underload

underloaded stream

<hr> معنی : در زیر قرار گرفته، اصولی یا اساسی <hr> معانی دیگر : اساسی، بنیادی، بنیادین، زیر بنایی، اصلی، نهفته، واقعی، نهانی، در زیر، زیرین، پایینی، متضمن

معنی : در زیر قرار گرفته، اصولی یا اساسی معانی دیگر : اساسی، بنیادی، بنیادین، زیر بنایی، اصلی، نهفته، واقعی، نهانی، در زیر، زیرین، پایینی، متضمن

underlying

underlying group

underlying mapping of a function

underlying normal distribution

underlying ordered set

underlying set

undermass

undermat

undermelting

<hr> معنی : نقب زدن، تحلیل بردن، از زیر خراب کردن <hr> معانی دیگر : (پایه ی چیزی را) سست کردن، آسیب رساندن، صدمه زدن، سوسه آمدن، تضعیف کردن، از زیر کندن

معنی : نقب زدن، تحلیل بردن، از زیر خراب کردن معانی دیگر : (پایه ی چیزی را) سست کردن، آسیب رساندن، صدمه زدن، سوسه آمدن، تضعیف کردن، از زیر کندن

undermine

undermining

undermining by water

undermodulation

undermonopoly

<hr> معنی : پایین، پایین، زیرین، در زیر، پایین، از زیر <hr> معانی دیگر : زیر، تحت، در بخش پایین، قسمت تحتانی، تحتانی، پایینی

معنی : پایین، پایین، زیرین، در زیر، پایین، از زیر معانی دیگر : زیر، تحت، در بخش پایین، قسمت تحتانی، تحتانی، پایینی

underneath

<hr> معنی : تنکه، زیر پوش، زیر شلواری <hr> معانی دیگر : شورت

معنی : تنکه، زیر پوش، زیر شلواری معانی دیگر : شورت

underpants

<hr> معنی : زیرین راه، جاده زیرجاده دیگری، مسیر جاده در زیر پل هوایی <hr> معانی دیگر : گذرگاه زیر زمینی، زیر گذر (محل عبور پیاده ها از زیر جاده یا خط آهن)

معنی : زیرین راه، جاده زیرجاده دیگری، مسیر جاده در زیر پل هوایی معانی دیگر : گذرگاه زیر زمینی، زیر گذر (محل عبور پیاده ها از زیر جاده یا خط آهن)

underpass

underpass approach

<hr> (به ویژه دیوار) شالوده، بنیان، شمع، پشتبند، پشتیبانی، حمایت

(به ویژه دیوار) شالوده، بنیان، شمع، پشتبند، پشتیبانی، حمایت

underpinning

underplating

underprocessing

underramer

underreinforced beam

underrepairing

undersampling

undersanded concrete

undersaturated

undersaturated flow

undersaturated permafrost

undersaturated rock

undersaturation

<hr> معنی : تاکید، زیرین خط، خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: underline

معنی : تاکید، زیرین خط، خط یا علامتی زیرچیزی کشیدن معانی دیگر : رجوع شود به: underline

underscore

undersea cable

undersflow

<hr> معنی : زیر پیراهنی، عرق گیر <hr> معانی دیگر : زیر پوش

معنی : زیر پیراهنی، عرق گیر معانی دیگر : زیر پوش

undershirt

<hr> به زیر هدف (تیر) زدن، به هدف نرسیدن

به زیر هدف (تیر) زدن، به هدف نرسیدن

undershoot

undershot float

<hr> معنی : زیرین، فرورویه، سطح پایینی، طرف یا سوی زیرین، وابسته بزیر سطح، دورنی <hr> معانی دیگر : طرف زیر، طرف زیرین، زیر سوی

معنی : زیرین، فرورویه، سطح پایینی، طرف یا سوی زیرین، وابسته بزیر سطح، دورنی معانی دیگر : طرف زیر، طرف زیرین، زیر سوی

underside

undersize

undersluice

<hr> معنی : درک کردن، دریافتن، رساندن، فهمیدن، سردرآوردن از، ملتفت شدن <hr> معانی دیگر : شیرفهم کردن یا شدن، آشنا بودن، قلق چیزی را دانستن، اطلاع داشتن، سررشته داشتن، پنداشتن، فرض کردن، برداشت داشتن، استنتاج کردن، نتیجه گرفتن، (با کسی) تفاهم داشتن، معنی ضمنی داشتن، (در بطن چیزی) مستتر بودن

معنی : درک کردن، دریافتن، رساندن، فهمیدن، سردرآوردن از، ملتفت شدن معانی دیگر : شیرفهم کردن یا شدن، آشنا بودن، قلق چیزی را دانستن، اطلاع داشتن، سررشته داشتن، پنداشتن، فرض کردن، برداشت داشتن، استنتاج کردن، نتیجه گرفتن، (با کسی) تفاهم داشتن، معنی ضمنی داشتن، (در بطن چیزی) مستتر بودن

understand

understandability

<hr> معنی : توافق، فهم، هوش، خرد، ادراک، تظر، فهمیده، با هوش، مطلع، ماهر <hr> معانی دیگر : درک، اندریافت، ویر، برداشت، استنتاج، شناخت، قوه ی ادراک، عقل، درایت، شعور انسانی، تفاهم، فهیم، بافهم و شعور، عاقل، بادرایت، موافقت

معنی : توافق، فهم، هوش، خرد، ادراک، تظر، فهمیده، با هوش، مطلع، ماهر معانی دیگر : درک، اندریافت، ویر، برداشت، استنتاج، شناخت، قوه ی ادراک، عقل، درایت، شعور انسانی، تفاهم، فهیم، بافهم و شعور، عاقل، بادرایت، موافقت

understanding

understanding letter of

<hr> معنی : دست کم گرفتن، حقیقت را اظهار نکردن <hr> معانی دیگر : کوچکتر یا کمتر از واقعیت نشان دادن، کم نمودن، شکسته نفسی کردن

معنی : دست کم گرفتن، حقیقت را اظهار نکردن معانی دیگر : کوچکتر یا کمتر از واقعیت نشان دادن، کم نمودن، شکسته نفسی کردن

واژه های حرف "u" - دیکشنری تخصصی