انگلیسی به فارسی

accountantship

accounted

<hr> معنی : حسابداری، اصول حسابداری، برسی اصل و فرع <hr> معانی دیگر : گزارش بستانکاری ها و بدهکاری ها، حساب ها

معنی : حسابداری، اصول حسابداری، برسی اصل و فرع معانی دیگر : گزارش بستانکاری ها و بدهکاری ها، حساب ها

accounting

accounting data

accounting firm

accounting machine

accounting principle

accounting standard

accounting system

accountment

<hr> حسابها بازرگانى : دفاتر

حسابها بازرگانى : دفاتر

accounts

accounts payable

accounts receivable

accouple

accouplement

accourage

<hr> اماده ء جنگ کردن، مجهز کردن، ملبس کردن

اماده ء جنگ کردن، مجهز کردن، ملبس کردن

accouter

accouter or accoutre

accoutered

accoutering

<hr> وسایل، اسباب، نظ، تجهیزات، لباس، ساز و برگ

وسایل، اسباب، نظ، تجهیزات، لباس، ساز و برگ

accouterment

accouterment or accoutrement

<hr> باتجهیزات اماده نمودن

accoutre

accoutred

<hr> معنی : ساز <hr> معانی دیگر : تجهیز، اماده

معنی : ساز معانی دیگر : تجهیز، اماده

accoutrements

accoutres

accoutring

accoyed

accoying

<hr> شهر اکرا (پایتخت کشور افریقایی غنا)

شهر اکرا (پایتخت کشور افریقایی غنا)

accra

<hr> معنی : برسمیت شناختن، معتبر شناختن، اعتبارنامه دادن، معتبر ساختن، اختیار دادن، اطمینان کردن، مورد اطمینان بودن یا شدن <hr> معانی دیگر : نسبت دادن، منتسب کردن، منسوب کردن، جواز دادن، امتیاز یا اجازه دادن، استوارنامه دادن، اعتبار بخشیدن، مورد لطف قرار دادن، منصوب کردن (به سفارت)، مسئول دانستن، اعتقاد داشتن، معتقد بودن، باور داشتن، اعتماد کردن، استوارنامه دادن به، اطمینان کردن به، برسمیت شناختن موسسات فرهنگی

معنی : برسمیت شناختن، معتبر شناختن، اعتبارنامه دادن، معتبر ساختن، اختیار دادن، اطمینان کردن، مورد اطمینان بودن یا شدن معانی دیگر : نسبت دادن، منتسب کردن، منسوب کردن، جواز دادن، امتیاز یا اجازه دادن، استوارنامه دادن، اعتبار بخشیدن، مورد لطف قرار دادن، منصوب کردن (به سفارت)، مسئول دانستن، اعتقاد داشتن

accredit

accreditable

accreditate

<hr> معنی : استوارنامه دادن <hr> معانی دیگر : روانشناسى : اعتبارگذارى

معنی : استوارنامه دادن معانی دیگر : روانشناسى : اعتبارگذارى

accreditation

accreditations

<hr> دارای اعتبارنامه، مجاز، معتبر

دارای اعتبارنامه، مجاز، معتبر

accredited

accrediting

accreditment

accredits

accrementitial

accrementition

accrescence

accrescendo

accretal

<hr> معنی : مصنوعی، بهم پیوسته دوقلو، یک پارچه، با هم یکی شدن، تواما رشد کردن، متحد کردن، بهم افزودن یا چسبانیدن <hr> معانی دیگر : رشد کردن، تکثیر کردن، به هم پیوستن، به هم چسبیدن، فراهم کردن، فراهم شدن، مج مصنوعی، بهم پیوسته گ، دوقلو

معنی : مصنوعی، بهم پیوسته دوقلو، یک پارچه، با هم یکی شدن، تواما رشد کردن، متحد کردن، بهم افزودن یا چسبانیدن معانی دیگر : رشد کردن، تکثیر کردن، به هم پیوستن، به هم چسبیدن، فراهم کردن، فراهم شدن، مج مصنوعی، بهم پیوسته گ، دوقلو

واژه های حرف "a" - انگلیسی به فارسی