انگلیسی به فارسی

bassly

bassness

bassnesses

<hr> خواننده ی باس (دارای صدای بم)، آواز بم، کسی که با صدای بم اوازمیخواند در اپرا

خواننده ی باس (دارای صدای بم)، آواز بم، کسی که با صدای بم اوازمیخواند در اپرا

basso

basso profundo

basso relievo

basso-relievo

basso-rilievo

basson

<hr> معنی : قرهنی بم <hr> معانی دیگر : (موسیقی) باسون

معنی : قرهنی بم معانی دیگر : (موسیقی) باسون

bassoon

bassoonist

bassoonists

bassoons

bassorin

bassos

bassus

<hr> معنی : لاله درختی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی - امریکا) درخت باس (انواع درختان جنس tilia از خانواده ی linden)، چوب باس

معنی : لاله درختی معانی دیگر : (گیاه شناسی - امریکا) درخت باس (انواع درختان جنس tilia از خانواده ی linden)، چوب باس

basswood

basswoods

bassy

<hr> معنی : لیف درخت، پوست لیفی درختان <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی)، آبکش (بافت آوندی که شیره ی پرورده ی گیاهی را انتقال می دهد)

معنی : لیف درخت، پوست لیفی درختان معانی دیگر : (گیاه شناسی)، آبکش (بافت آوندی که شیره ی پرورده ی گیاهی را انتقال می دهد)

bast

bast fiber

basta

bastaard

bastant

bastard pennyroyal

bastard pimpernel

bastard ridley

bastard title

bastard toadflax

bastard turtle

bastard wing

bastard yellowwood

bastarda

bastardice

bastardies

bastardisation

bastardise

bastardised

bastardising

<hr> معنی : حرامزادگی، حرامزاده کردن، بدل سازی <hr> معانی دیگر : پستی

معنی : حرامزادگی، حرامزاده کردن، بدل سازی معانی دیگر : پستی

bastardization

bastardizations

<hr> معنی : فاسد کردن، حرامزاده خواندن، پست شدن <hr> معانی دیگر : وازده کردن، پست کردن، نامرغوب و غش دار کردن، حرامزاده کردن یا خواندن یا اعلام کردن

معنی : فاسد کردن، حرامزاده خواندن، پست شدن معانی دیگر : وازده کردن، پست کردن، نامرغوب و غش دار کردن، حرامزاده کردن یا خواندن یا اعلام کردن

bastardize

<hr> (verb transitive) حرامزاده خواندن، فاسدکردن، پست شدن

(verb transitive) حرامزاده خواندن، فاسدکردن، پست شدن

bastardized

bastardizes

bastardizing

bastardliness

<hr> معنی : حرامزاده <hr> معانی دیگر : خبیک

معنی : حرامزاده معانی دیگر : خبیک

واژه های حرف "b" - انگلیسی به فارسی