انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : خونی، ادمخوار، جانوری که همجنس خود را میخورد <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) جانوری که همنوع خود را می خورد، همگون خوار، همگونه خوار، همجنس خوار، آدمخوار، مردمخوار

معنی : خونی، ادمخوار، جانوری که همجنس خود را میخورد معانی دیگر : (جانورشناسی) جانوری که همنوع خود را می خورد، همگون خوار، همگونه خوار، همجنس خوار، آدمخوار، مردمخوار

cannibal

cannibal mound

cannibalean

cannibalic

cannibalish

<hr> معنی : ادم خواری <hr> معانی دیگر : ادمخواری

معنی : ادم خواری معانی دیگر : ادمخواری

cannibalism

<hr> معنی : ادمخورانه <hr> معانی دیگر : ادمخورانه

معنی : ادمخورانه معانی دیگر : ادمخورانه

cannibalistic

cannibalistically

<hr> علوم نظامى : قطعه بردارى، تکه تکه کردن

علوم نظامى : قطعه بردارى، تکه تکه کردن

cannibalization

<hr> معنی : ادمخواری کردن <hr> معانی دیگر : (اوراق کردن قطعات ماشین وغیره برای به کار بردن درماشین های دیگر) قطعه برداری کردن، همگون خواری کردن، همجنس خواری کردن، (کارمندان یا اجزای یک سازمان را گزیدن و در سازمانی دیگر به کار واداشتن) منتقل کردن، (مجازی) بی رحمی و درنده خویی کردن، (به نزدیکان خود) جور و ستم کردن، پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن در دستگاه دیگری

معنی : ادمخواری کردن معانی دیگر : (اوراق کردن قطعات ماشین وغیره برای به کار بردن درماشین های دیگر) قطعه برداری کردن، همگون خواری کردن، همجنس خواری کردن، (کارمندان یا اجزای یک سازمان را گزیدن و در سازمانی دیگر به کار واداشتن) منتقل کردن، (مجازی) بی رحمی و درنده خویی کردن، (به نزدیکان خود) جور و ستم ک

cannibalize

cannibalized

cannibalizes

cannibalizing

cannibally

cannie

cannier

<hr> معنی : ظرف حلبی کوچک، ابخوری، پیمانه کوچک <hr> معانی دیگر : قوطی کوچک (به ویژه اگر به جای فنجان به کار رود)، canikin ظرف حلبی کوچک

معنی : ظرف حلبی کوچک، ابخوری، پیمانه کوچک معانی دیگر : قوطی کوچک (به ویژه اگر به جای فنجان به کار رود)، canikin ظرف حلبی کوچک

cannikin

cannikins

<hr> معنی : از روی احتیاط، بطور عاقلانه <hr> معانی دیگر : زیرکانه، با تردستی و حیله گری، با زرنگی توام با احتیاط

معنی : از روی احتیاط، بطور عاقلانه معانی دیگر : زیرکانه، با تردستی و حیله گری، با زرنگی توام با احتیاط

cannily

<hr> زیرکی، زرنگی توام با احتیاط، تردستی و حیله گری، تدبیر، ملاحظه کاری، احتیاط

زیرکی، زرنگی توام با احتیاط، تردستی و حیله گری، تدبیر، ملاحظه کاری، احتیاط

canniness

<hr> کنسروسازی، در قوطی یا شیشه کردن، در قوطی یا شیشه کردن a canning factory کارخانهی کنسرو سازی

کنسروسازی، در قوطی یا شیشه کردن، در قوطی یا شیشه کردن a canning factory کارخانهی کنسرو سازی

canning

cannings

cannister

cannisters

cannoli

<hr> معنی : توپ، استوانه، لوله، تصادم دو توپ، بتوپ بستن <hr> معانی دیگر : (جنگ افزار) توپ، توپ خودکار هواپیما، (مکانیک) استوانه ای که در درون آن میله ای به دور خود می گردد، حلقه ی ناقوس یا زنگ (که زنگ را از آن می آویزند)، رجوع شود به: cannon bone، با آتش توپ (توپخانه) حمله کردن، به توپ بستن، pl توپ معمولا بصورت اسم جمع، در بیلیارد تصادم دوتوپ

معنی : توپ، استوانه، لوله، تصادم دو توپ، بتوپ بستن معانی دیگر : (جنگ افزار) توپ، توپ خودکار هواپیما، (مکانیک) استوانه ای که در درون آن میله ای به دور خود می گردد، حلقه ی ناقوس یا زنگ (که زنگ را از آن می آویزند)، رجوع شود به: cannon bone، با آتش توپ (توپخانه) حمله کردن، به توپ بستن، pl توپ معمولا بصو

cannon

cannon ball

cannon bone

cannon cracker

cannon fire

<hr> (مجازی) خوراک توپ (یعنی سربازان و غیره که در جنگ فدا می شوند)

(مجازی) خوراک توپ (یعنی سربازان و غیره که در جنگ فدا می شوند)

cannon fodder

<hr> معنی : توپ اندازی، بتوپ بستن <hr> معانی دیگر : آتش مدام، شلیک پیاپی، گلوله باران، زیر آتش توپ گرفتن، به توپ بستن، گلوله باران کردن، (توپخانه)، غریو

معنی : توپ اندازی، بتوپ بستن معانی دیگر : آتش مدام، شلیک پیاپی، گلوله باران، زیر آتش توپ گرفتن، به توپ بستن، گلوله باران کردن، (توپخانه)، غریو

cannonade

cannonades

cannonarchy

<hr> معنی : گلوله توپ <hr> معانی دیگر : (ارتش) گلوله ی توپ، گوله، (عامیانه) ترن تندرو، (عامیانه - تنیس) سرو تند و نیرومند، (آب بازی) شیرجه ی از پا، (خودمانی) تند، سریع، سریع السیر حرکت کردن، گلوله توپ

معنی : گلوله توپ معانی دیگر : (ارتش) گلوله ی توپ، گوله، (عامیانه) ترن تندرو، (عامیانه - تنیس) سرو تند و نیرومند، (آب بازی) شیرجه ی از پا، (خودمانی) تند، سریع، سریع السیر حرکت کردن، گلوله توپ

cannonball

cannonball along

cannonballed

cannonballing

cannonballs

cannoned

<hr> معنی : توپچی، توپ انداز <hr> معانی دیگر : توپدار، زنبورکچی

معنی : توپچی، توپ انداز معانی دیگر : توپدار، زنبورکچی

واژه های حرف "c" - انگلیسی به فارسی